مطالب جالب از اینترنت

مطالب جالبی که تو اینترنت دیدم دارم جمع می کنم. تقریبا هیچکدوم برای خودم نیست و اغلب جمع آوری از سایتهای دیگه است. چون برا من

مطالب جالب از اینترنت

مطالب جالبی که تو اینترنت دیدم دارم جمع می کنم. تقریبا هیچکدوم برای خودم نیست و اغلب جمع آوری از سایتهای دیگه است. چون برا من

مائده های آسمانی آندره ژید

 

نویسنده: آندره ژید

مترجم: مهستی بحرینی

ناشر: انتشارات نیلوفر (از مائده های زمینی ترجمه دیگری از مرحوم آل احمد نیز در دست است).

 

آندره ژید نویسنده نامدار فرانسوی جزو نویسندگانی است که می توان گفت هر آزمودنی ای را در زندگی اش آزموده است. در مکاتب مختلف ادبی از سمبولیسم گرفته تا رئالیسم، و انواع مختلف نوشته از نمایش نامه گرفته تا سفرنامه و رمان قلم زده است. به نقاط بسیاری از جهان سفر کرده، بر ضد استعمار مطلب نوشته، کمونیست شده و نهایتا به انتقاد از کمونیسم پرداخته است. بیش از 60 عنوان نوشته از او به یادگار مانده است. او نویسنده ای بود که به شدت از دورویی و تظاهر دوری می جست و به بیان بی پرده همه چیز حتی مسائل اخلاقی و عاطفی می پرداخت در نتیجه مخالفت بسیاری از همعصرانش را برانگیخت اما به رغم همه این مخالفت ها نوشته هایش همواره تاثیری ژرف بر مخاطبانش می گذاشت. او در سال 1947 موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی شد.

از مهمترین آثار او می توان به مائده های زمینی، ضد اخلاق، دخمه های واتیکان، اگر دانه نمیرد، سمفونی کلیسایی، کوریدون و سرانجام سکه سازان اشاره کرد که جزو مهمترین رمان های جهان به شمار می رود.

قبل از اینکه راجع به مائده ها شروع به صحبت کنیم باید به نکته ای اشاره کنم که خود ژید در مقدمه مائده ها آورده است: "آنگاه که کتابم را خواندی به دورش افکن و بیرون رو. دلم می خواهد که این کتاب شوق خروج را در تو برانگیزد، خروج از هرجا که باشد، از شهرت، از خانواده ات، از اتاقت، از اندیشه ات. کتابم را با خود مبر... فراموشم کن. کاش کتابم به تو بیاموزد که بیشتر از این کتاب به خود بپردازی و سپس بیشتر از خود به دیگر چیزها".

صحبت کردن درباره کتابی که هیچ داستان خاصی را بازگو نمی کند بسیار مشکل است و از آنجایی که من یک ادیب نیستم ترجیح می دهم درباره جملاتی گفتگو کنیم که در این کتاب آورده شده اند، چرا که  این کتاب در واقع برساخته جملات و حکایاتی است که خطاب به شخصیتی فرضی به نام ناتانائیل نوشته شده اند.

 

"ناتانائیل آرزو مکن که خدا را جز در همه جا، در جایی دیگر بیابی. هر آفریده ای نشانه خداوند است، اما هیچ آفریده ای نشان دهنده او نیست". کاش بعضی ها این نکته را می فهمیدند!

 

"باید پندار شایستگی را از سر به در کرد، چه این سدی است در برابر حیات معنوی ما". کاش همه ما حق اشتباه کردن را به خودمان بدهیم!

 

"باید دست به عمل زد، بی داوری درباره خوب و بد آن. باید دوست داشت و از خیر و شر آن دغدغه ای به خود راه نداد".

 

"اگر جان ما ارزشی داشته باشد، برای این است که سخت تر از برخی جان های دیگر سوخته است". ولی فقط موقعی قادر به درک این نکته می شویم که درد و رنجی جانمان را نسوزاند!

 

"ناتانائیل، کاش هیچ انتظاری در وجودت حتی رنگ هوس هم به خود نگیرد، بلکه تنها آمادگی برای پذیرش باشد. منتظر هر آنچه به سویت می آید باش و جز آنچه به سویت می آید آرزو مکن. جز آنچه داری آرزو مکن". ولی ما عادت کرده ایم که خوشبختیمان را برنامه ریزی کنیم! همیشه با خودمان می گوییم اگر این یا آن اتفاق برایم بیافتد بیافتد خوشبخت خواهم بود! غافل از آنکه شاید با این کار چشممان را به روی خوشبختی های بسیاری می بندیم که سر راهمان هستند!

 

"ناتانائیل تنها خداست که نمی توان در انتظارش بود. در انتظار خدا بودن، ناتانائیل، یعنی درنیافتن اینکه او را هم اکنون در وجود خود داری".

 

"همچون زنان شرق روشن که همه مال و منال خود را به همراه دارند، من هم تمام داراییم را با خود داشته ام. در کوتاه ترین لحظه های زندگی توانسته ام هر آنچه را دارم در وجود خود حس کنم. مایملک من از گردآوری بسی چیزهای پراکنده فراهم نشده بود بلکه از عشق و شیفتگی یگانه ام پدید آمده بود. من همواره همه داراییم را در اختیار داشته ام. به شامگاه چنان بنگر که گویی روز بایستی در ان فرومیرد، و به بامداد چنان که گویی همه چیز در آن زاده می شود. نگرش تو باید هر لحظه نو شود. خردمند کسی است که از هر چیزی به شگفت درآید".

 

"یگانه دارایی آدمی زندگی است". که ما به طرز خارق العاده ای ساده خرجش می کنیم تا چیزهای دیگری به دست بیاوریم!

"زیباترین چیزی که روی زمین یافته ام، آه ناتانائیل، گرسنگی من است. که همواره وفادار مانده به هر آنچه در انتظارش بوده است".

 

"ناتانائیل کاش هر هیجانی بتواند برایت به مستی تبدیل شود. اگر آنچه می خوری مستت نکند، از آن روست که گرسنگی ات آن قدر که باید نبوده است. هر کار کاملی با لذت همراه است. و از اینجا پی می بری که می بایست آن را انجام دهی. من به هیچ روی به کسانی که با مشقت کار کرده اند و آن را مزیتی برای خود می شمارند، ارادتی ندارم. چون به جای آنکه بر خود سختی هموار کنند بهتر آن بود که به کاری دیگر بپردازند. مسرتی که از کار به آدمی دست می دهد، نشانه آن است که کار را از آن خود کرده اند و خلوص لذت من، ناتانائیل بهترین راهنمای من است".

 

"ناتانائیل، هرگز آرزو مکن که باز طعم آب های گذشته را بچشی".

 

"بیماری شگفتی در جهان هست و آن خواستن چیزی است که نداری".

 

"ناتانائیل در پی آن مباش که در آینده گذشته را بازیابی. تازگی بی مانند هر لحظه را دریاب، و شادمانی هایت را تدارک مبین، یا بدان که به جای شادی تدارک یافته، شادی دیگری تو را به شگفتی خواهد افکند".

 

"چگونه پی نبرده ای که هر سعادتی زاده تصادف است و در هر لحظه همچون گدایی بر سر راهت ظاهر می شود. بدا به حالت اگر بگویی که خوشبختی ات مرده است چون تو آن را بدین سان در رویاهایت ندیده بودی، و اگر بگویی که تنها در صورتی به خویش راهش خواهی داد که منطبق با اصول و خواست های تو باشد".

 

"رویای فردا مایه شادی است، اما شادی فردا چیز دیگری است، و خوشبختانه هیچ چیز به رویایی که از آن در سر می پروردیم مانند نیست چون هر چیز ارزشی «دیگر» دارد. دوست ندارم که به من بگویید: بیا این شادی را برایت تدارک دیده ام، من تنها شادی های تصادفی را دوست می دارم... ناتانائیل هیچ یک از شادی هایت را از پیش آماده مکن".

 

"هر جا نمی توانی بگویی چه بهتر، بگو عیبی ندارد. در این گفته نویدی بزرگ برای خوشبختی نهفته است".

 

"ناتانائیل هر چیز به هنگام خود فرا می رسد، هر چیز زاده نیاز خویش است، و به عبارتی هیچ نیست جز نیازی تجسم یافته".

 

"ناتانائیل می خواهم به تو شور و شوق بیاموزم. ناتانائیل در کنار آنچه به تو ماننده است ممان، هرگز ممان، ناتانائیل. همین که فضای پیرامونت رنگ تو را به خود گرفت، یا تو به رنگ آن درآمدی، دیگر سودی برایت در بر نخواهد داشت. باید آن را ترک بگویی. هیچ چیز برایت خطرناکتر از خانواده تو، اتاق تو، گذشته تو نیست. از هر چیز جز آموزشی که رایت به ارمغان می آورد برمگیر، و کاش لذتی که از آن جاری است، مایه خشکیدن و به پایان رسیدنش می شود".

 

"بیاموز که گاه منحصرا در لحظه اسقرار یابی".

 

"- حوادث به نحوی مرا در اختیار گرفته اند که پسند خاطرم نبوده است.

- اهمیتی ندارد! من ترجیح می دهم به خود بگویم که آنچه نیست همان است که نمی توانست بوده باشد".

 

"جدا شدن از هر آنچه ضروری نیست برایم اهمیت دارد. آه! ناتانائیل، هنوز از چه بسیار چیزها که می توانستیم چشم بپوشیم! جان های ما هرگز چنانکه باید تهی نمی شوند تا سرانجام بتوانند چنان که باید از عشق ، از عشق، انتظار و امید که یگانه دارایی حقیقی ماست سرشار گردند".

 

"آموختم که داوری ام درباره همه موجودات بر مبنای توانایی آنان در پذیرش نور باشد".

 

"ناتانائیل اکنون کتابم را به دور بیانداز. خود را از قید آن برهان. ترکم کن... ناتانائیل کتابم را به دور افکن، هرگز بدان خرسند مباش. گمان مبر که کسی دیگر بتواند بر حقیقت تو دست یابد، بیش از هر چیز، از چنین پنداری شرمسار باش. اگر خوراک تو را من می جستم اشتهای خوردنش را نداشتی، و اگر من بسترت را آماده می کردم، دیگر برای خفتن در آن خوابت نمی آمد.

کتابم را به دور افکن، به خود بگو که این تنها یکی از هزاران نگرش ممکن در رویارویی با زندگی است. نگرش خود را بجوی. آنچه را دیگری نیز می تواند به خوبی تو بگوید و بنویسد، مگو و منویس. در درون خویش تنها به چیزی دل ببند که احساس می کنی در هیچ جا جز در تو نیست و از خویشتن با شکیبایی یا ناشکیبایی، آه! موجودی بیافرین که جانشینی برایش متصور نباشد".

منبع:    http://www.faratarazbodan.blogfa.com/

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد