مطالب جالب از اینترنت

مطالب جالبی که تو اینترنت دیدم دارم جمع می کنم. تقریبا هیچکدوم برای خودم نیست و اغلب جمع آوری از سایتهای دیگه است. چون برا من

مطالب جالب از اینترنت

مطالب جالبی که تو اینترنت دیدم دارم جمع می کنم. تقریبا هیچکدوم برای خودم نیست و اغلب جمع آوری از سایتهای دیگه است. چون برا من

شصت نکته شیرین درباره ی ازدواج

درباره ازدواج بسیار گفته  و شنیده ایم. اما مطالبی که در زیر می آید شاید برای شما تازگی داشته باشد.

از میان ضرب المثل های ملل مختلف و همین طور سخنان شخصیت های بزرگ جهان پیرامون ازدواج شصت مورد را انتخاب کرده ایم. بسیاری از این حرف ها جنبه شوخی و مزاح دارد اما تعداد دیگری از آنها شاید وصف حال من و شما باشد! همین طور قسمت دیگری از این گفته ها می تواند برای عده ای حکم کلید راهنما را داشته باشد.

1-هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت.( ضرب المثل آلمانی)

2- مردی که به خاطر " پول " زن می گیرد، به نوکری می رود. ( ضرب المثل فرانسوی )

3- لیاقت داماد ، به قدرت بازوی اوست . ( ضرب المثل چینی )

4- زنی سعادتمند است که مطیع " شوهر"  باشد. ( ضرب المثل یونانی )

5- زن عاقل با داماد " بی پول " خوب می سازد. ( ضرب المثل انگلیسی )

6- زن مطیع فرمانروای قلب شوهر است. ( ضرب المثل انگلیسی )

7- زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبه ی خرابه هم زندگی می کنند. ( ضرب المثل آلمانی )

8- داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت . ( ضرب المثل لهستانی )

9- دختر عاقل ، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد. ( ضرب المثل ایتالیایی)

10-داماد که نشدی از یک شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای .( ضرب المثل فرانسوی )

11- دو نوع زن وجود دارد؛ با یکی ثروتمند می شوی و با دیگری فقیر. ( ضرب المثل ایتالیایی )

12- در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق کن . ( ضرب المثل آذربایجانی )

13- برا ی یافتن زن می ارزد که یک کفش بیشتر پاره کنی . ( ضرب المثل چینی )

14- تاک را از خاک خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب کن . ( ضرب المثل چینی )

15- اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شکمش را در دست بگیر. ( ضرب المثل اسپانیایی)

16- اگر زنی خواست که تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج کن اما پولت را از او دور نگه دار . ( ضرب المثل ترکی )

17- ازدواج مقدس ترین قراردادها محسوب می شود. (ماری آمپر)  

18- ازدواج مثل یک هندوانه است که گاهی خوب می شود و گاهی هم بسیار بد. ( ضرب المثل اسپانیایی )

19- ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است . ( ضرب المثل فرانسوی )

20- ازدواج کردن وازدواج نکردن هر دو موجب پشیمانی است . ( سقراط )

21- ازدواج مثل اجرای یک نقشه جنگی است که اگر در آن فقط یک اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیر ممکن خواهد بود. ( بورنز )

22- ازدواجی که به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین می رود. ( رولاند )

23- ازدواج همیشه به عشق پایان داده است . ( ناپلئون )

24- اگر کسی در انتخاب همسرش دقت نکند، دو نفر را بدبخت کرده است . ( محمد حجازی)

25- انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نیست ، ولی می توانیم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب کنیم . ( خانم پرل باک )

26- با زنی ازدواج کنید که اگر " مرد " بود ، بهترین دوست شما می شد . ( بردون)

27- با همسر خود مثل یک کتاب رفتار کنید و فصل های خسته کننده او را اصلاً نخوانید . ( سونی اسمارت)

28- برای یک زندگی سعادتمندانه ، مرد باید " کر " باشد و  زن " لال " . ( سروانتس )

29- ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ " شجاعت " می خواهد. ( کریستین )

30- تا یک سال بعد از ازدواج ، مرد و زن زشتی های یکدیگر را نمی بینند. ( اسمایلز )

31- پیش از ازدواج چشم هایتان را باز کنید و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذارید. ( فرانکلین )

32- خانه بدون زن ، گورستان است . ( بالزاک )

33- تنها علاج عشق ، ازدواج است . ( آرت بوخوالد)

34- ازدواج پیوندی است که از درختی به درخت دیگر بزنند ، اگر خوب گرفت هر دو " زنده " می شوند و اگر " بد " شد هر دو می میرند. ( سعید نفیسی )

35- ازدواج عبارتست از سه هفته آشنایی، سه ماه عاشقی ، سه سال جنگ و سی سال تحمل! ( تن )

36- شوهر " مغز" خانه است و زن " قلب " آن . ( سیریوس)

37- عشق ، سپیده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق . ( بالزاک )

38- قبل از ازدواج درباره تربیت اطفال شش نظریه داشتم ، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هیچ نظریه ای نیستم . ( لرد لوچستر)

39- مردانی که می کوشند زن ها را درک کنند ، فقط موفق می شوند با آنها ازدواج کنند. ( بن بیکر)

40- با ازدواج ، مرد روی گذشته اش خط می کشد و زن روی آینده اش . ( سینکالویس)

41- خوشحالی های واقعی بعد از ازدواج به دست می آید . ( پاستور )

42- ازدواج کنید، به هر وسیله ای که می توانید. زیرا اگر زن خوبی گیرتان آمد بسیار خوشبخت خواهید شد و اگر گرفتار یک همسر بد شوید فیلسوف بزرگی می شوید. ( سقراط)

43- قبل از رفتن به جنگ یکی دو بار و پیش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا کن . ( یکی از دانشمندان لهستانی )

44- مطیع مرد باشید تا او شما را بپرستد. ( کارول بیکر)

45- من تنها با مردی ازدواج می کنم که عتیقه شناس باشد تا هر چه پیرتر شدم، برای او عزیزتر باشم . ( آگاتا کریستی)

46- هر چه متأهلان بیشتر شوند ، جنایت ها کمتر خواهد شد. ( ولتر)

47- هیچ چیز غرور مرد را به اندازه ی شادی همسرش بالا نمی برد، چون همیشه آن را مربوط به خودش می داند . ( جانسون )

48- زن ترجیح می دهد با مردی ازدواج کند که زندگی خوبی نداشته باشد ، اما نمی تواند مردی را که شنونده خوبی نیست ، تحمل کند. ( کینهابارد)

49- اصل و نسب مرد وقتی مشخص می شود که آنها بر سر مسائل کوچک با هم مشکل پیدا می کنند. ( شاو)

50- وقتی برای عروسی ات خیلی هزینه کنی ، مهمان هایت را یک شب خوشحال می کنی و خودت را عمری ناراحت ! ( روزنامه نگار ایرلندی )  

51 – هیچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی کند. ( ضرب المثل اسکاتلندی)

52 – با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی کن . ( ضرب المثل آلمانی )

53 – تا ازدواج نکرده ای نمی توانی درباره ی آن اظهار نظر کنی . ( شارل بودلر )

54 – دوام ازدواج یک قسمت رویِ محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا . ( ضرب المثل اسکاتلندی )

55 –  ازدواج پدیده ای است برای تکامل مرد. ( مثل سانسکریت )

56 – زناشویی غصه های خیالی و موهوم را به غصه نقد و موجود تبدیل می کند . (ضرب المثل آلمانی )

57 – ازدواج قرارداد دو نفره ای است که در همه دنیا اعتبار دارد. ( مارک تواین )

58 – ازدواج مجموعه ای ازمزه هاست هم تلخی و شوری دارد. هم تندی و ترشی و شیرینی و بی مزگی . (ولتر )

60 – تا ازدواج نکرده ای نمی توانی درباره آن اظهار نظر کنی. ( شارل بودلر )

تهران و تهرانی

الا ای داور داناتو می دانی که ایرانی    
چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی
چه طرفی بست ازین جمعیت ایران جز پریشانی
چه داند رهبری سر گشته صحرای نادانی
چرا مردی کند دعوی کسی کو کمتر است از زن
الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من
تو ای بیمار نادانی چه هزیانو هدر گفتی
برشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی
قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی
جوان مردان آذربایجان را ترک خر گفتی
ترا آتش زدندو خود بران آتش زدی دامن
الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من
تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی
به فکر ابرو و افتخار مملکت باشی
چرا بیچاره مشتی وحشی و بی تربیت باشی
به نقص من چه خندی خود سراپا منقصت باشی
مرا این بس که می دانم تمیز دوست از دشمن
الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من
تو از این کنج شیرکخانه و دکان سیرابی
به جز بد مستی و لاتی و الواطی چه دریابی
در این کولژ که ندهندا به جز لیسانس تون تابی
نخواهی بوعلی سینا شد و بونصرفارابی
به گاه ادعا گویی که دیپلم داری از لندن
الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من
تو عقل و هوش خود دیدی که در غوغای شهریور
کشیدند از دو سو همسایگان در خاک ما لشگر
به نق و نال هر روز حال بد کنی بدتر
کنون ترکیه بین و ناز شست ترکها بنگر
که چون ماندند با آن موقعیت از بلا ایمن
الا تهرانیا انصام می کن خر تویی یا من
گمان کردم که با من هم دل و هم دین و هم دردی
به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی
چه گویم بر سرم با ناجوانمردی چه آوردی
اگر می خواستی عیب زبان هم رفع می کردی
ولی ما را ندانستی به خود هم کیش و هم میهن
الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من
به شهریور مه پارین که طیارات با تعجیل
فرو می ریخت چون طیر ابابیلم به سر سجیل
چه گویم ای همه ساز تویی قانون و هر دمبیل
تو را یک شب نشد ساز و نوا در رادیو تعطیل
تو را تنبور و تنبک بر فلک می شد مرا شیون
الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من
به قفقازم برادر خواند با خود مردم قفقاز
چون در ترکیه رفتم وه چه حرمت دیدم و اعزاز
به تهران آمدم نشناختی از دشمنانم باز
من آخر سالها سرباز ایران بودم و جانباز
چرا پس روز را شب خوانی و افرشته اهریمن
الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من
به دستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم
عدو را تا که ننشاندم به جای از پای ننشستم
به کام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم
چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیا رستم
کنون تنها علی مانده است و حوضش چشم ما روشن
الا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من
چو استاد دغل سنگ محک بر سکه ما زد
ترا تنها پذیرفت و مرا از امتحان وازد
سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد
چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد
تو این درس خیانت را روان بودی و من کودن
لا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من
چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را بر اندازد
نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد
چو تنها کرد هر یک را به تنهایی بدو تازد
چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازد
تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فریب و فن
لا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من
چرا با دوستدارانت عناد و کین و لج باشد
چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد
مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد
هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد
تو گا را خار می بینی و گاشن را همه گلخن
لا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من
ترا ترک آذربایجان بود و خراسان بود
کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود
چه شد کردو لر یاغی کز و هر مشکل آسان بود
کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود
کنون ای پهلوان چونی نه تیری ماندو نی جوشن
لا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من
کنون گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان
نه ماهی و برنج از رشت و نی چایی زلاهیجان
از این قحط و غلا مشکن توانی وارها ندن جان
مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان
دگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن
لا تهرانیا انصاف می کن خر تویی یا من

پیشنهاداتی برای عدم ترشیدگی دوشیزگان محترم:

1- یقه اولین خواستگار رو بچسبید که شاید تنها شتر بخت شما باشه.
2- ناز و لفت و لیس رو بذارید کنار.
3- در معرض دید باشید، گذشت اون زمان که می‌گفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم که از آفتاب و از سایه می رنجم.
4- سن ازدواج رو بیارین پایین، همون 17 یا 18 خوبه. بالاتر که برین همچین بگی نگی از دهن می‌افتین.
5- تموم دوست پسراتونو تهدید به ازدواج کنید، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بکشید.
6- دعای باز شدن بخت رو دور گردنتون آویزون کنید، یه وقت کتابشو دور گردنتون آویزون نکنید که گردن لطیفتون کج می‌شه.
7- پسر‌های فامیل بهترین و در دسترس‌ترین طعمه‌ها هستند، رو هوا بقاپیدشون.
8- رو شکل و شمایل ظاهری پسرها زیاد حساسیت به خرج ندید، پسرهای خوشگل، هستن دچار مشکل...!
9- توی اجتماع بر بخورید، با مردم قاطی شید، با ننه صغرا و بی‌بی عذرا نشست و برخاست کنید، همینا هستن که شادوماد می‌سازن واستون.
10- یه کم به خودتون برسید، منظورم آرایش و برداشتن زیر ابرو و ریمل و پودر و سایه و کرم شب و روز و ماسک خیار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نیست. حداقل قیافه یه آدم رو داشته باشید.
11- در پوشش دقت کنید، لباس چسب و کوتاه فقط آدمای بوالهوس رو دورتون جمع می کنه، یه پوشش سنگین و اندکی رنگین با حفظ معیارهای دوماد پسند بهترینه.
12- مهمون که میاد قایم نشید، چای ببرید، پذیرایی کنید، خلاصه یه چشمه بیاین که بعله ما هم هستیم.
13- سعی کنین از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره که مامانه بتونه جلوی در و همسایه قر و قمیش بیاد که دخترم قربونش برم اینجوریه و اونجوریه...
14- تا مامانه و باباهه می‌گن دخترمون دیگه وقته عروسیشه مثل لبوی نپخته سرخ نشین و در برید، در حرکات و سکناتتون این نظر رو تایید کنید و دنبالشو بگیرید.
15- بلاخره اگه خدای نکرده می‌خواین جزو اون یک میلیون و هفت صد هزار دختر بی شوهر نباشید (تازه اگه همه پسرای این مملکت دوماد شن، که نمی شن) هر چی دارید، رو کنید، منظورم اعضا و جوارحتون نیست منظورم کمالات و هنر مندیاتتونه.
16- و اینو بگم که از هیچ دوره زندگیتون به اندازه وقتی که با نامزد محبوبتون زیر سایه درخت توی یه پارک خلوت دارید معاشقه می کنید لذت نخواهید برد، حالا به بعدنش کار ندارم.
17- ...و آخرین توصیه اینکه عوض اینکه توی جریانات عشقی خیابونی و زودگذر غرق بشید و مثل کبک سرتونو زیر برف کنید یه خورده به فکر زندگی آینده‌تون بشید و اینقدر از این دست به اون دست نرید چون کثیف می‌شید می پکید

خواستگاری و روشهای آن:

1- مثل زمان ناصر الدین شاه ننه جون و بی‌بی صغرای معروف و آبجی‌جون و خاله اقدس و عمه کلثوم رو مثل گروه بازرسین سازمان ملل راهی خونه‌های مردم کنیم تا دختر بیچاره اونارو با ذره بین کنکاش کنن و هزار و یک عیب روش بذارن و چای و میوه‌ای خورده عزم را برای یافتن دختر شاه پریان جزم نمایند. و همینطور هی برن و هی بیان تا یکی رو اونا بپسندن و شما رو ببرن ببینیدش و تموم. خلاص.
2- مثل زمان محمدرضاشاه خودتون راه بیفتین توی خیابونای خلوت و تا از یکی خوشتون اومد برید جلو و خیلی مودبانه باهش آشنا بشید و بعد دستش رو بگیرید ببرید توی یک کاباره و بعد از شنیدن ترانه‌ای از مرضیه ازش درخواست ازدواج کنید و اونم یه لبخند شرم گینانه بزنه و بله رو بگه و بعدا اگه دلتون خواست به ماما و پاپا بگین.
3- مثل همین زمان رفتار کنین و برین دانشجو بشین و توی دانشگاه با یکی سر حرف رو باز کنید و بعد کم‌کم ازش خوشتون بیاد و بعد براش نامه بنویسید و یواشکی بهش بدید و دلتون تاپ تاپ کنه و بعد هم بی‌سروصدا عقد بشین و سر کلاس همش به هم نگاه کنید.
4- مثل زمان آینده رفتار کنید و به دوست دخترتون بگین یک نفر براتون پیدا کنه و بعد همراه همون دوست دخترتون یه شاخه گل بخرید و برید خونه طرف و اگه ازش خوشتون اومد چه بهتر و گرنه واسه اینکه دلش نشکنه حداقل باهاش دوست بشید.
5- روش خشن‌تری هم هست که باید یک شیشه اسید بخرید و برید سر راه طرف و تهدیدش کنید که یا زنتون بشه یا شیشه اسیدو روی خودتون می‌ریزید.
ویا اصلا میشه هیچکدوم ازین دردسرا رو متحمل نشد و مثل آدم، مسیر عادی زندگی رو طی کرد

ضرب المثل ازدواج

مردی که به خاطر پول زن میگیرد به نو کری می رود (ضرب المثل فرانسوی )
زنی سعادتند است که مطیع شوهر باشد ( ضرب المثل یونانی)
داماد که نشدی از یک شب شادمانی و و عمری بد اخلاقی محروم گشته ای
(ضرب المثل لهستانی )
برای یافتن یک زن مناسب می ارزد که یک کفش بیشتر پاره کنی (ضرب المثل چینی)
تاک را از خاک خوب و دختر خوب را زا یک مادر خوب و اصیل انتخاب کن (ضرب المثل چینی)
اگر زنی خواست که به خاطر پولت با تو ازدواج کند با او ازدواج کن و پولت را از دست او دور نگهدار
(ضرب المثل ترکیه ای )
اگر کسی در انتخاب همسرش دقت نکند دو نفر را بد بخت کرده است (محمد حجازی )
ازدواج کنید به هر وسیله ای که می توانید زیرا اگر زن خوبی گیرتان بیاید بسیار
خوشبخت خواهید شد و اگر گرفتار یک همسر بد شدید فیلسوف بزرگی خواهید
شد (سقراط )
من تنها با مردی ازدواج می کنم که عتیقه شناس باشد تا هر چه پیر تر شدم عزیز تر
شوم (آگاتا کریستی )
ازدواج مجموعه ای از مزه هاست که هم تلخی و هم شوری دارد و هم تندی ترشی و شیرینی و بی مزگی . (ولتر)
با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی کن (ضرب المثل آلمانی

راننده زن را چطور بشناسیم

1) اگه ماشینش پنچر بشه کاپوت ماشین رو بالا میزنه و توی ماشینو نگاه میکنه!
2) اگه راهنمای چپ رو بزنه و سمت راست بپیچه!
3) وقتی پشت سرش باشی و چراغ بزنی یا بوق بزنی توی آینه رو نگاه کنه تازه یادش میاد که روسریش رو باید درست کنه!
4) وقتی که با سرعت 140 تا یه پیچ رو دور بزنه! (البته این یکی در مورد خانوم ها صدق نمیکنه چون اونا بشتر از 14 تا نمیرن)
5) وقتی که برن پمپ بنزین و بعد از زدن بنزین با همون شیلنگ داخل باک حرکت کنن برن!
خانم ها جبهه نگیرید از این جهت گذاشتم که پارسال همین موقع پنچر کردم و با اعتماد به نفس به آقایی که می خواست کمکم کند گفتم:فکر کنم دندهء سه و چهارم خورد شده!!!!!!!!!!!!!
آقایون لطفاْ اون لبخند رو از صورتتون پاک کنید!پیش می آید خوب!!!!!.....

تئوری اطلاعات، ترمودینامیک و موسیقی

تئوری اطلاعات، ترمودینامیک و موسیقی (قسمت اول)

Bill Evans نوازنده پیانو و آهنگساز Jazz عصر حاضر که سبک و طریقه خاصی در آهنگسازی برای خود دارد معتقد است که موسیقی عامل اصلی غنای روح انسان بوده و باعث میشود که انسان توان شناخت قسمتی از وجود خود را که قبل از درگیری با موسیقی نشناخته بود پیاده کند.


او معتقد است که تفکر و تعمق تنها باعث شناخت ابعادی از وجودی انسان است که کم و بیش همه با آنها آشنا هستند اما هنر و بخصوص موسیقی ابعادی ناشناخته از وجود انسان را برای هر کس هویدا میکند که این یکی از مهمترین رسالت های هنر و موسیقی است.

حال به این بهانه میخواهم چند کلمه ای راجع به اثر موسیقی بر روی روح و روان انسان صحبتی داشته باشیم، چراکه بدور از تعریف های متفاوتی که بشر تحت عنوان زبان از آنها استفاده میکند، موسیقی میتواند در روح انسان های مختلف در گوشه و کنار جهان نفوذ کده و اثری را که باید بگذارد، بگذارد. برای این منظور لازم است که گریز مختصری به ترمودینامیک و شاید تئوری اطلاعات داشته باشیم. مطمئن باشید که به هیچ وجه وارد بحث های پیچیده فیزیک و ریاضی نخواهیم شد و تنها در مواقع مورد نیاز به ذکر نتایج اکتفا می کنیم.

بحثی جالب در تئوری اطلاعات وجود دارد که در اینجا به آن اشاره میکنیم. اگر دقت کرده باشید دو نفر فقط و فقط هنگامی با هم راجع به موضوع خاصی شروع به صحب و اظهار عقیده میکنند که اطلاعات آنها در این زمینه یکی نباشد.

آنها قاعدتا" آنقدر بحث را ادامه میدهند که طرفین احساس کنند دیگر کافی است و هر دو به اندازه کافی راجع به این موضوع اطلاعات لازم را کسب کرده اند. این دو نفر اگر باز هم در روزهای آتی راجع به موضوع مورد نظر صحبت کنند نشان این است که هنوز هردو به درک یا توافق مشترک از موضوع نرسیده اند.


کلاود شنون بنیان گذار تئوری اطلاعات
به هر حال آنچه مشخص است آنکه در پایان مذاکره چه یک روز، چه یکسال و ... هر دو به نتیجه واحدی می رسند و درک آنها از موضوع به یک سطح خواهند رسید. نکته مهم نیز همین است که در پایان دوره مذاکره سطح دانش و اطلاعات این دو در باره موضوع تقریبا" یکی خواهد شد. اصلا" اگر دو نفرراجع به موضوعی اطلاعات و نظر یکسان داشته باشند دلیلی ندارد که در اون باره با هم صحبت کنند.

برای درک بهتر موضوع می توان سراغ فیزیک الکتریسیته هم رفت. دو نقطه با بار الکتریکی متفاوت را در نظر بگیرید، وقتی این دو نقطه را از لحاظ الکتریکی به هم متصل میکنیم بار الکتریکی از نقطه پرظرفیت به نقطه کم ظرفیت حرکت میکند و آنقدر این حرکت ادامه پیدا میکند تا اختلاف پتانسیل بار الکتریکی بین دو نقطه به صفر برسد.

این موضوع از ابتدایی ترین اصول فیزیک الکتریسیته است که قبلا" راجع به آن در فیزیک دبیرستان خوانده ایم. اما اگر به مطالبی که راجع به صحبت کردن بود برگردیم، دقیقا" همین موضوع را خواهیم دید. چرا که اطلاعات هم مانند جریان بارهای الکتریکی از جایی که بیشتر است به سمت مکانی که کمتر است حرکت میکند.

کلاس درسی استاد در حال صحبت کردن است را در نظر بگیرید، جریان اطلاع از سمت او به سمت دانشجویان حرکت خواهد کرد و انتظار میرود که در پایان کلاس تا حد امکان معلومات دانش آموزان به سطح معلومات استاد در آن موضوع خاص برسد.

در مباحث ترمودینامیک هم چیزی شبیه به همین موضوع مطرح است شما وقتی یک جسم سرد و گرم را کنار هم قرار میدهید بدور از روشهای اثبات فیزیکی و ریاضی، پر واضح است که جسم گرم، گرمتر نمیشود و یا جسم سرد سردتر.

یک جمله جالب که بسیاری از ما آنرا در کتاب فیزیک هالیدی آنرا خونده ایم، اینکه "امکان ندارد در یک روز تابستان با گرمتر شدن دمای اطراف استخر، آب استخر یخ بزند!"

پس بعنوان جمع بندی مطالبی که تا اینجا مطرح کردیم می توان گفت چه در رابطه با اطلاعات، چه در رابطه با الکتریسیته و چه در رابطه با انرژی حرارتی، جریان همواره از سوی پتانسیل بیشتر به سوی پتانسیل کمتر جاری خواهد شد تا هر دو نقطه مورد نظر به سطح پتانسیل یکسان برسند

تئوری اطلاعات، ترمودینامیک و موسیقی (قسمت دوم)

در قسمت قبل دیدیم که چگونه اطلاعات، گرما، الکتریسیته (در اصل هر وجودی که توانایی جریان داشتن داشته باشه) همواره از قطبی که پتانسیل بیشتر دارد به سمت قطبی که پتانسیل کمتر دارد جاری میشود، قوانین ریاضی و فیزیکی زیادی وجود دارد که این مطلب را تائید میکند.

نکته ای که در صحبت قبل باید به آن اشاره میکردیم و متاسفانه فرصت نشد این بود که شدت جریان سیال (اطلاعات، الکتریسیته، گرما و ...) میان دو قطب بستگی به مقاوت پل ارتباطی بین آنها دارد.

مثلا" در ارتباط با اطلاعات، قدرت ذهنی و توان شنونده در گیرایی مشخص میکند که یک موضوع چقدر باید توضیح داده شود تا گوینده و شنونده به یک سطح اطلاعاتی در این زمینه برسند. یا در ارتباط با الکتریسیته میزان هادی بودن مدیای ارتباطی و در ترمودینامیک میزان قابلیت هدایت گرما، مشخص میکنه که بعد از گذشت چه زمانی دو نقطه هم پتانسیل میشوند.

نکته دیگر اینکه در حالت های غیر ایده آل، در تمام موارد مطرح شده ممکن است که افت انرژی داشته باشید، زیاد صحبت کنید و حرف بزنید اما طرف مقابل هیچ چیز نفهمد، یا مقاومت سیم باعث به هدر رفتن انرژی شود و بالاخره عایق نبودن محیط باعث شود مقداری از انرژی گرمایی در مسیر انتقال به هدر رود.

آنچه مسلم است اینکه در چه شرایط ایده آل و چه در شرایط طبیعی بالاخره دو قطب هم پتانسیل میشوند و دیگر جریانی بین این دو برقرار نخواهد بود دلیلش هم بسیار ساده است قانون دوم ترمودینامیک (و قانون های مشابه در سایر علوم)، این موضوع را استدلال می کنند. صورت ساده شده این قانون بیان میکند که "امکان ندارد در یک سیستم ترمودینامیکی بطور مداوم گرما از جسمی به جسم دیگر منتقل شود."

برای نزدیک شدن به هدف نهایی یعنی موسیقی باید با یک مفهوم دیگر هم آشنا شویم و آن آنتروپی است. شخصا" معتقد هستم که آنتروپی یکی از زیبا ترین و پر قابلیت ترین مفاهیم فیزیک است.

این مفهوم در سال 1854 توسط فیزیک دان آلمانی بنام Rudolph Clausius تعریف شد سپس در سال 1870 ریاضی دان اتریشی بنام Ludwig Boltzmann پی به اهمیت این متغییر فیزیکی برد و تعریفی از آن در نظریه احتمالات داد و به تدریج بحث آنتروپی به بسیاری دیگر از زمینه های علمی کشیده شد بطوری که امروزه میشه با کمک این کمیت بسیاری از سیستم ها حتی سیستم های اجتماعی را مدل کرد.

برای آنتروپی تعاریف زیادی کردند مثلا" در نظریه آمار و احتمال آنرا اینگونه تعریف میکنند : "آنتروپی میزان احتمال وقوع یک نتیجه خاص در یک تجربه آماری است" یا در نظریه های سیستمی آنرا اینگونه تعریف میکنند که "آنتروپی میزان بی نظمی در یک سیستم هست" و ...

برای اینکه ایده بهتری از آنتروپی داشته باشیم سراغ چند مثال میریم. یک قوطی را فرض کنید که چند مهره در آن است اگر میزان بی نظمی مهرهای این قوطی عدد S1 باشه و قتی قوطی را بر میگردانیم و مهره ها به روی زمین پخش میشن میزان بی نظمی به S2 میرسه که S2 از S1 بزرگتر خواهد بود.

مثال دیگر مقایسه مولکول های گازها، مایعات و جامدات است؛ طبیعی است که میزان بی نظمی در این اجسام از گاز به جامد کم میشود و برای همین است که آنتروپی گازها بیش از مایعات و جامدات است.

باید دقت کنیم که آنتروپی با بی نظمی رابطه مستقیم دارد ولی با آن یکی نیست. اگر بخوایم کمی فنی صحبت کنیم می توان آنرا مجموع کل نسبت تغییرات گرما به تغییرات دما دانست. چنانچه آن را با S نمایش دهیم و بی نظمی را با W این رابطه بین این دو کمیت برقرار است S = k Ln(W) که در آن k ثابت بولتزمن است که در بالا به آن اشاره کردیم، بنابر این با مسامحه می توان این دو متغییر را اغلب جای دیگر در نظر گرفت.

از همین دو مثال می توان به یک قانون فیزیک نزدیک شد و آن اینکه اگر بخواهیم آنتروپی یک سیستم را کاهش بدهیم باید کار انجام بدیم.

یک سطل آشغال با محیط اطراف را در نظر بگیرید اگر آشغال ها را در محیط پخش کنیم بدون شک آنتروپی سیستم بالا میره و چنانچه بخواهیم آنتروپی را کاهش بدیم باید شروع به جمع کردن آشغال ها کنیم، یعنی کار انجام بدیم.

مثال جالبتر اینکه یک شرکت یا مدرسه را در نظر بگیرید بصورت طبیعی اگر مدیر و معلم بالا سر این مجموعه ها نباشد هر دو آنها پر از اغتشاش میشوند. پس برای ایجاد نظم در آنها و هدایت این سیستم ها به سمت هدف مشخص باید مدیران و معلمانی باشند که با کار کردن، سعی کنند آنتروپی مجموعه را در حد متعادل و پایین نگاه دارند.

قبل از سخن پایانی به یک نکته اشاره می کنیم که اگر رفتار آنتروپی کلی در جهان را بررسی کنیم خواهیم دید که روز بروز در حال افزایش است، افزایشی که میتواند برای ما خیلی هم مفید نباشد.

در مطالب بعدی خواهیم دید که چه چیزهایی میتوانند در مغز و روح انسان تغییر آنتروپی ایجاد کنند و به دنبال آن چه اتفاق هایی می افتد. جای هیچ تعجبی نیست اگر که بدانید موسیقی یکی از قوی ترین عواملی است که میتواند در انسان تغییر آنتروپی ایجاد کند.

 
تئوری اطلاعات، ترمودینامیک و موسیقی (قسمت سوم)
بطور خلاصه در دو مطلب قبل دیدیم که بسیاری از موجودیت ها در جهان هستی قابلیت جاری شدن از پتانسیل بیشتر به سمت پتانسیل کمتر را دارا می باشند. همچنین با مفهومی بنام آنتروپی آشنا شدیم که معیاری است برای سنجش بی نظمی در یک سیستم و دیدم که سیستم ها ذاتا" تمایل دارند به سمتی حرکت کنند که آنتروپی زیاد شود و اساسا" برای نگاه داشتن آنتروپی در حد متعادل و کاهش نسبی آن به منظور جلوگیری از افزایش بی رویه آن – که موجب بی نظمی و در نهایت به نوعی انفجار سیستم میشود - باید کار انجام شود.

در این مطلب سعی بر آن داریم تا راجع به سیستم مغزی انسان و رابطه آن با آنتروپی صحبت کنیم که در نهایت نشان خواهیم داد موسیقی از جمله موجودیت هایی است که با انرژی بسیار توان کاهش آنتروپی مغز انسان را دارد.

برمی گردیم به مطلبی که در قسمت اول به آن اشاره کردیم، یعنی اطلاعات. تعریفی که از اطلاعات با توجه به مفهوم آنتروپی میتوان ارائه داد آن است که اطلاعات – یا اگر دقیقتر گفته شود یک بسته اطلاعاتی – موجودیتی است که توان کاهش آنتروپی مغز را داشته باشد، برای درک بهترموضوع به یک مثال توجه کنید.

در نظر بگیرید که صبح است و طبق عادت معمول مشغول انجام کار در محل کار خود هستید. اگر یکی از همکاران به شما بگوید که "الان خورشید در آسمان است" ذهن شما عکس العمل خاصی انجام نمی دهد و به فکر فرو نمی رود. اما اگر به شما بگوید که "دانشمندان تحقیق کرده اند و گفته اند که امروز خورشید غروب نخواهد کرد!" به شدت به فکر فرو میروید و در ذهن خود به کنکاش میپردازید.

در حالت اول بسته اطلاعاتی قدرت تغییر آنتروپی مغز شما را ندارد چرا که پتانسیل اطلاعاتی آن خبر حتی پایین تر از پتانسیل اطلاعاتی مغز شما بوده اما در مورد خبر دوم کاملا" بر عکس، پتانسیل اطلاعاتی آن خبر بالا تر از اطلاعات مغزی شما بوده و توانایی کاهش آنتروپی مغز شما را داشته. باید دقت کنید که اگر در طول زندگی به مغز انسان اطلاعاتی وارد نشود پتانسیل اطلاعاتی آن پایین مانده و آنتروپی آن بشدت افزایش پیدا میکند و به نوعی انسان به موجودی بی عقل که بر خلاف حکمت و رشد معرفتی انسان است تبدیل میشود.

بنابراین بطور خلاصه آن دسته از اخباری که ما میشونیم و توانایی به فکر فرو بردن ما را دارا هستند حاوی اطلاعات پر انرژیی هستند که آنتروپی مغز ما را کاهش میدهند و در نهایت بر دانش و معلومات ما می افزایند. نکته مهمی که در اینجا به آن باید اشاره کرد اینکه هنگامی که دوست ما شروع به دادن اطلاعات به ما میکند اصولا" در زمینه های مورد علاقه خود اینکار را انجام میدهد و زمینه های مورد علاقه انسانها بیانگر خصوصیات ذاتی و رفتاری هر شخص می باشد.

به عبارت دیگر با شنیدن صحبت های مردم تا حد بسیار زیادی میتوان شناخت نسبت به آنها پیدا کرد. از اینجا میتوان پی به اهمیت اطلاعات برد، چرا که اطلاعات توانایی تغییر آنتروپی مغز را دارند و در راستای این تغییرات باید کار انجام شود. پایین آوردن آنتروپی توسط تزریق اطلاعات به سازندگی و تکامل انسان کمک میکند، به بیان دیگر میتوان گفت که که اطلاعات همانند گرما، الکتریسیته و ... حاوی انرژی میباشد.

اما موسیقی،
موسیقی عینا" مانند اخبار که توانایی تغییر آنتروپی مغز را دارد، حاوی انرژی است و بالاتر از آن حتی انرژیی دارد که علاوه بر تحریک مغز پا فراتر گذاشته و میتواند در تمام اعضای بدن انسان تغییر آنتروپی ایجاد کند. همانگونه که هر خبری توانایی تغییر آنتروپی مغز را ندارد هر موسیقی ای هم این قدرت را برای هر فردی ندارد. دلیل آن به ساختار مغزی انسان که نتیجه آن علایق و رفتار انسان ها است بر میگردد. فردی ممکن است با خواندن یک مطلب علمی تغییر آنتروپی مغزی داشته باشد و فردی ممکن است با خواندن یک مطلب هنری و دیگری سیاسی. دقیقا" در موسیقی هم ساختار مغزی و رفتاری انسان مشخص میکند که کدام نوع موسیقی میتواند آنتروپی این سیستم بیولوژیکی را کاهش دهد.

برای بسیاری از مردم موسیقی آرام توانایی ایجاد تغییرات شدید در آنتروپی مغز را دارا میباشد و برای بسیاری دیگر همان میزان تغییرات را ممکن است یک موسیقی تند یا حتی نوای یک پرنده ایجاد کند. سیستم های عصبی و یا ماهیچه های عضلات دست و پای بسیاری از مردم در اثر موسیقی تغییر آنتروپی پیدا میکنند که نتیجه آن چیزی جز بوجود آمدن حرکات موزون بنام رقص نیست، در بسیاری از مردم هم این پدیده رخ نمیدهد چرا که بین سیستم بدنی آنها و موسیقیی که در حال پخش هست هیچ گونه مسیری برای جریان یافتن سیال موسیقی پیدا نمی شود. آیا هیچ دقت کردید که وقتی صدای موسیقی را بلند میکنید در بسیاری موارد درک شما از موسیقی بیشتر میشود. این موضوع را میتوان اینگونه مدل کرد که با بلند کردن صدا مقاومت میان منبع اطلاعاتی موسیقی و بدن شما کمتر شده و سیال راحت تر به جریان می افتد و آنتروپی منفی سریعتر به سیستم بدنی شما تزریق میشود.

نکته جالبی که در اینجا میتوان راجع به آن صحب کرد اینکه درست همانند جاری شدن اطلاعات از سمت و سوی دوستان به سمت شما که باعث شناخت شما از آنها میشود. با گوش دادن به موسیقی می توانید به شناخت روحی از آهنگساز و پیامی که او در موسیقی خود داشته دست پیدا کنید. بسته به اینکه سیستم مغزی و بیولوژیکی شما چقدر در مسیر دریافت موسیقی مقاومت از خود نشان میدهد رسیدن به سطح هم پتانسیل با آهنگساز از طریق گوش دادن به موسیقی آهنگساز میتواند در یک لحظه، یک ساعت و شاید ماه ها و سالها به طول انجامد درست مانند استادی که درس فیزیک میدهد و تعدادی از شاگردان خیلی سریع و بسیاری خیلی کند مطلب را درک میکنند.

در موسیقی نیز همینگونه می باشد، آنچه مشخص هست اینکه بدون شک این تعادل پتانسیلی انجام خواهد گرفت و شما دقیقا" احساس و پیام آهنگساز را همانگونه که وی هنگام ساخت آهنگ داشته درک خواهید کرد.

در پایان باید اضاف شود که جا برای صحبت پیرامون تاثیر موسیقی بر آنتروپی بسیار زیاد است و تحقیقات بسیاری راجع به آن انجام شده که متاسفانه بیان آنها خارج از حوصله این سایت میباشد.

در این رابطه بخوانید