مطالب جالب از اینترنت

مطالب جالبی که تو اینترنت دیدم دارم جمع می کنم. تقریبا هیچکدوم برای خودم نیست و اغلب جمع آوری از سایتهای دیگه است. چون برا من

مطالب جالب از اینترنت

مطالب جالبی که تو اینترنت دیدم دارم جمع می کنم. تقریبا هیچکدوم برای خودم نیست و اغلب جمع آوری از سایتهای دیگه است. چون برا من

جک

غافلگیری

از شخصی می پرسند «چرا قرص هایت را سر وقت نمی خوری؟»
پاسخ می دهد: «می خواهم میکروب ها را غافلگیر کنم.»


اشتباه

شخصی میخی را برعکس به دیوار می زد. دوستش از راه رسید و گفت: «تو اشتباه می کنی، این میخ برای دیوار روبه روست.»

 

دنیای گنجشکی
یک روز یک گنجشک با یک موتوری تصادف می کند و بی هوش می شود. وقتی به هوش می آید، می بیند در قفس است. می زند توی سرش و می گوید: «بیچاره شدم، موتوریه مرد!»

 

موهای سفید

پدر: «پسرم! هر وقت مرا عصبانی می کنی، یکی از موهایم سفید می شود.»
پسر:« حالا فهمیدم که چرا پدر بزرگ همه موهایش سفید است.»

 

 طرفداری
دو شکارچی با هم صحبت می کردند. اولی پرسید:« اگر خرسی به تو حمله کند، چه می کنی؟»
دومی: «با تفنگ شکارش می کنم.»
اولی: « اگر تفنگ نداشته باشی، چه؟»
دومی:« می روم بالای درخت.»
اولی:« اگر آنجا درخت نباشد، چی؟»
دومی: «خب، پشت یک صخره پنهان می شوم.»
اولی: «اگر صخره نبود، چه؟»
دومی:« توی گودالی دراز می کشم.»
اولی: «اگر گودال هم نبود؟»
در این موقع، شکارچی دوم عصبانی شد و گفت: «داداش!  بگو ببینم، تو طرفدار منی یا خرسه؟!

 

 پشیمانی
شبی ملانصرالدین خواب دید که کسی ۹ دینار به او می دهد، اما او اصرار می کند که ۱۰ دینار بدهد که عدد تمام باشد. در این وقت، از خواب بیدار شد و چیزی در دستش ندید. پشیمان شد و چشم هایش را بست و گفت: «باشد، همان ۹ دینار را بده، قبول دارم.»

تیکه جات

دختر به پسر گفت : به نظر ت من قشنگم ؟ پسر گفت : نه ....... دختر از پسر پرسید که تو میخای من پیشت باشم تا همیشه ؟ پسر گفت : نه........ دختر به پسر گفت : اگه من یه روزی ترکت کنم تو برام گریه می کنی؟ پسر گفت : نه....... دختر در حالی که گریه می کرد و می خواست بره که پسر دستش رو گرفت و گفت : از نظر من تو قشنگ نیستی بلکه زیبایی ...... من نمی خوام تو پیشم باشی بلکه نیاز دارم که تو پیشم باشی و اگه یه روز از پیشم بری من برات گریه نمی کنم بلکه می میرم

 موسی مندلسون، پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار دوست داشتنی به نام فرومتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود. زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید:
- آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟
دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت:
- بله، شما چه عقیده ای دارید؟
- من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند، ولی خداوند به من گفت:
- «همسر تو گوژپشت خواهد بود.»
درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم:
«اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن.»
فرومتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید.
او سالهای سال همسر فداکار موسی مندلسون بود

دعای قبل از اتصال به اینترنت

وارد نت میشی ، اینو بخون !‌

» دعای قبل از اتصال به اینترنت:.. اللهم اتصلنا الاینترنت اللهم اعتنی کانکشن فی دنیا والاخرت انا نعوذبک من کله ویروس الخبیس اللعین والملعونیه و انا نعوذبک من الدیسکانکشن فی دنیا والاخرت امین یا رب العالمینبرین

توی قسمت Control Panel Connection Wizard؛ یه کانکشن اضافه کنید به اسم « خدا » . یوزرنیم اون خیلی راحته ، « ایمان » ؛ پسوردش دیگه معلومه ، « دل ِ پاک » . شماره تلفن هم نمی خواد . فقط باید حضور دل داشته باشی . دکمه ی دیال رو بزن وکانکت شو . به خدا ای اس پی ِ خدا نه اشغالی داره ، نه هیچی ! اینو بدونین خدا هیچ وقت بنده هاش رو دیسکانکت نمی کنه . فقط کافیه کانکت شین . خدا همه چیز رو براتون آماده می کنه . چند تا فایل « عشق و دوستی و صمیمیت » دانلود کنین . حواستون باشه به خدا متصل شدن ، سایت های بدی و دشمنی فیلتر شدن . خدا هاست ِ مجانی داده ، ولی به همه نه ؛ کارت اعتباری نمی خواد ، ولی .... باید کمی خلوص ایمان و دل پاک داشته باشی . خیالتون راحت اینجا هیچ احدوناسی نمی تونه هکتون کنه ، ویروس هم نیست . ولی باید قبلش یک آنتی ویروس رو بریزین رو هارد ِ دلتون . اون آنتی ویروس ، نمازه !!! البته دانلودش رو تو سایت قرآن مجانی گذاشتن ، ولی اگه دانلودش کنی از ویروس بدی و شر ودشمنی و .... در امانی . خدا بزرگترین هکر و ویروس نویسنده رو می شناسه ، « شیطان » . البته اگه اون آنتی ویروس رو نصب کنی ، شیطان هیچ غلطی نمی تونه بکنه . برین تو قسمت جستجو . این عبارت رو جستجو کنید : خوبی + دوستی + عشق + زندگی . می بینید چه لیست بزرگی بهتون میده . ولی حالا جستجو کنید : بدی + دشمنی + نفرت ! میگه Can Not Find The URL . آخه اینا اصلا ً وجود ندارن اینجا ... خیلی گذشته ، می خوای دیسکانکت کنی ولی دلت نمی خواد ... دوست داری بازم آنلاین باشی . امیدوارم که دل همگیتون تا عمر دارید پر از پاکی و ایمان باشه

منبع:  http://iceweb.blogspot.com/2005/12/gods-isp.html

نامه منسوب به چاپلین به دخترش

چارلی چاپلین یکی از نوابغ مسلم سینماست . او در زمانی که در اوج موفقیت بود با اونااونیل ازدواج کرد و از او صاحب 7 یا 8 بچه شد ولی فقط یکی از این بچه ها که جرالدین نام دارد استعدادبازیگری را از پدرش به ارث برده و چند سالی است که در دنیای سینما مشغول فعالیت است و اتفاقا او هم مثل پدرش به شهرت و افتخار زیادی رسیده و در محافل هنری روی او حساب می کنند .

چند سال پیش وقتی جرالدین تازه می خواست وارد عالم هنر شود ، چارلی برای او نامه ای نوشت که در شمار زیبا ترین و شور انگیزترین نامه های دنیا قرار دارد و بدون شک هر خواننده یا شنونده ای را به تفکر وادار می کند.

 

ژرالدین دخترم:
اینجا شب است٬ یک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهیان بی سلاح خفته اند.
نه برادر و نه خواهر تو و حتی مادرت ، بزحمت توانستم بی اینکه این پرندگان خفته را بیدار کنم ، خودم را به این اتاق کوچک نیمه روشن٬ به این اتاق انتظار پیش از مرگ برسانم . من از تولیسدورم، خیلی دور...... اما چشمانم کور باد ،اگر یک لحظه تصویر تو را از چشمان من دور کنند.
تصویر تو آنجا روی میز هست . تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست. اما تو کجایی؟ آنجا در پاریس افسونگر بر روی آن صحنه پر شکوه "شانزلیزه" میرقصی . این را میدانم و چنانست که گویی در این سکوت شبانگاهی ٬ آهنگ قدمهایت را می شنوم و در این ظلمات زمستانی٬ برق ستارگان چشمانت را می بینم.
شنیده ام نقش تو در نمایش پر نور و پر شکوه نقش آن شاهدخت ایرانی است که اسیر خان تاتار شده است. شاهزاده خانم باش و برقص. ستاره باش و بدرخش .اما اگر قهقهه تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی گلهایی که برایت فرستاده اند تو را فرصت هشیاری داد٬ در گوشه ای بنشین ٬ نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار . من پدر تو هستم٬ ژرالدین من چارلی چاپلین هستم . وقتی بچه بودی٬ شبهای دراز به بالینت نشستم و برایت قصه ها گفتم . قصه زیبای خفته در جنگل ٬قصه اژدهای بیدار در صحرا٬ خواب که به چشمان پیرم می آمد٬ طعنه اش می زدم و می گفتمش برو .
من در رویای دختر خفته ام . رویا می دیدم ژرالدین٬ رویا.......
رویای فردای تو ، رویای امروز تو، دختری می دیدم به روی صحنه٬ فرشته ای می دیدم به روی آسمان٬ که می رقصید و می شنیدم تماشاگران را که می گفتند: " دختره را می بینی؟ این دختر همان دلقک پیره .

اسمش یادته؟ چارلی " . آره من چارلی هستم . من دلقک پیری بیش نیستم. امروز نوبت تو است. برقص من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم ٬ و تو در جامه حریر شاهزادگان می رقصی . این رقص ها ٬ و بیشتر از آن ٬ صدای کف زدنهای تماشاگران ٬ گاه تو را به آسمان ها خواهد برد. برو . آنجا برو اما گاهی نیز بروی زمین بیا ٬ و زندگی مردمان را تماشا کن.
زندگی آن رقاصگان دوره گرد کوچه های تاریک را ٬ که با شکم گرسنه میرقصند و با پاهایی که از بینوایی می لرزد . من یکی ازاینان بودم ژرالدین ٬ و در آن شبها ٬ در آن شبهای افسانه ای کودکی های تو ، که تو با لالایی قصه های من ٬ به خواب میرفتی٬ و من باز بیدار می ماندم در چهره تو می نگریستم، ضربانقلبت را می شمردم، و از خود می پرسیدم: چارلی آیا این بچه گربه، هرگز تو را خواهد شناخت؟

............. تو مرا نمی شناسی ژرالدین . در آن شبهایدور٬ بس

قصه ها با تو گفتم ٬ اما قصه خود را هرگز نگفتم . این داستانی

 

شنیدنی است‌:

داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترین محلات لندن آواز می خواند و می رقصید و صدقه جمع می کرد .این داستان من است . من طعم گرسنگی را

 چشیده ام . من درد بی خانمانی را چشیده ام . و از اینها بیشتر ٬ من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند ٬ اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند ٬ احساس کرده ام.

با اینهمه من زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرند نباید حرفی زد . داستان من به کار تو نمی آید ٬ از تو حرف بزنیم . به دنبال تو نام من است:چاپلین . با همین نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آنچه آنان خندیدند ٬ خود گریستم .

 

ژرالدین در دنیایی که تو زندگی می کنی ٬ تنها رقص و موسیقی نیست .
نیمه شب هنگامی که از سالن پر شکوه تأتر بیرون میایی ٬ آنتحسین کنندگان ثروتمند را یکسره فراموش کن ٬ اما حال آن راننده تاکسی را که ترا به منزل می رساند ٬ بپرس ٬ حال زنش را هم بپرس.... و اگر آبستن بود و پولی برای خریدن لباس بچه اش نداشت ٬ چک بکش و پنهانی توی جیب شوهرش بگذار . به نماینده خودم در بانک پاریس دستور داده ام ٬ فقط این نوع خرجهای تو را٬ بی چون و چرا قبول کند . اما برای خرجهای دیگرت باید صورتحساب بفرستی.

 

گاه به گاه ٬ با اتوبوس ٬ با مترو شهر را بگرد . مردم را نگاه کن٬ و دست کم روزی یکبار با خود بگو :" من هم یکی از آنانهستم ." تو یکی از آنها هستی - دخترم ، نه بیشتر ،هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به آدم بدهد ، اغلب دو پای او را نیز می شکند .

و وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه ، خود را بر تر از تماشاگرانرقص خویش بدانی ، همان لحظه صحنه را ترک کن ، و با اولین تاکسی خود را به حومه پاریس برسان . من آنجا را خوبمی شناسم ، از قرنها پیش آنجا ، گهواره بهاری کولیان بوده است. در آنجا ، رقاصه هایی مثل خودت را خواهی دید . زیبا تر از تو ، چالاک تر از تو و مغرور تر از تو . آنجا از نور کور کننده ی نورافکن های تآتر " شانزلیزه " خبری نیست .
نور افکن رقاصگان کولی ، تنها نور ماه است نگاه کن ، خوب نگاه کن . آیا بهتر از تو نمی رقصند؟

 اعتراف کن دخترم . همیشه کسی هست که بهتر از تو می رقصد .
همیشه کسی هست که بهتر از تو می زند .و این را بدان که درخانواده چارلی ، هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن ، ناسزایی بدهد .
من خواهم مرد و تو خواهی زیست . امید من آن است که هرگز در فقر زندگی نکنی ، همراه این نامه یک چک سفید برایت می فرستم .هر مبلغی که می خواهی بنویس و بگیر . اما همیشه وقتی دو فرانک خرج می کنی ، با خود بگو : " دومین سکه مالمن نیست . این مال یک فرد گمنام باشد که امشب یک فرانک نیاز دارد ."
جستجویی لازم نیست . این نیازمندان گمنام را ٬ اگر بخواهی ٬ همه جا خواهی یافت .
اگر از پول و سکه با تو حرف می زنم ٬ برای آن است که ازنیروی فریب و افسون این بچه های شیطان خوب آگاهم٬ من زمانی دراز در سیرک زیسته ام٬ و همیشه و هر لحظه٬ بخاطر بند بازانی که از روی ریسمانی بس نازک راه می روند٬ نگران بوده ام٬ اما این حقیقت را با تو می گویم دخترم : مردمان بر روی زمین استوار٬ بیشتر از بند بازان بر روی ریسمان نا استوار ٬ سقوط می کنند . شاید که شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد .

آن شب٬ این الماس ٬ ریسمان نا استوار تو خواهد بود ٬ و سقوط تو حتمی است .
شاید روزی ٬ چهره زیبای شاهزاده ای تو را گول زند٬ آن روز تو بند بازی ناشی خواهی بود و بند بازان ناشی ٬ همیشه سقوطمی کنند .
دل به زر و زیور نبند٬ زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است و خوشبختانه ٬ این الماس بر گردن همه می درخشد .......
.......اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی ، با او یکدل باش ، به مادرت گفته ام در این باره برایت نامه ای بنویسد . او عشق را بهتر از من می شناسد. و او برای تعریف یکدلی ، شایسته تر از من است . کار تو بس دشوار است ، این را می دانم .
به روی صحنه ، جز تکه ای حریر نازک ، چیزی بدن ترا نمی پوشاند . به خاطر هنر می توان لخت و عریان به روی صحنه رفت و پوشیده تر و باکره تر بازگشت . اما هیچ چیز و هیچکس دیگر در این جهان نیست که شایسته آن باشد که دختری ناخن پایش را به خاطر او عریان کند .
برهنگی ، بیماری عصر ماست ، و من پیرمردم و شاید که حرفهای خنده دار می زنم .

اما به گمان من ، تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست می داری .
بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد . مال دوران پوشیدگی . نترس ، این ده سال ترا پیر تر نخواهد کرد.....
 


توجه: سندی مبنی بر واقعیت داشتن این نامه یافت نشده است. (متن اصلی). این نامه تنها به جهت زیبایی و بار اخلاقی آن در این کتابخانه قرار داده شده است.

 

 

بزرگترین عدد اول شناخته شده تعیین شد

تهران ، خبرگزاری جمهوری اسلامی ‪۸۴/۱۰/۱۴‬

خارجی. علمی. ریاضی. عدد اول. فاکس نیوز
پژوهشگران دانشگاه میسوری آمریکا بزرگترین عدد اول شناخته شده را تعیین کردند.

به گزارش روز چهارشنبه پایگاه اینترنتی فاکس نیوز، یک تیم از دانشگاه ایالت میسوری به رهبری "استیون بوون" و پروفسور "کارتیس کوپر" ریاضی دان این عدد را در نیمه دسامبر پس از برنامه ریزی ‪ ۷۰۰‬رایانه در چند سال گذشته، به دست آوردند.

یک عدد اول عددی مثبت است که تنها بر خودش و یک، مانند ‪۷، ۵، ۳، ۲‬ بخش پذیر باشد.

عددی را که این گروه به آن دست یافتند ‪ ۹/۱‬میلیون رقم طول دارد.

این عدد اول شناخته شده "مرسن" با عنوان" ‪ " M ۳۰۴۰۲۴۵۷‬که دو به توان ‪ ۳۰،۴۰۲،۴۵۷‬منهای یک است.

اعداد اول مرسن یک گروه ویژه هستند که با نماد ‪ ۲‬به توان "‪ " P‬منهای یک نشان داده می‌شود که ‪ P‬خود نیز یک عدد اول است .


بخون حالشو ببر

مراقب باشیدزمانی که انگشت حماقت را به سوی دیگران نشانه میروید سه انگشت دیگر به سمت خود شما نشانه میروند.

آنکس که بداند وبداند که بداند
اسب کهر از گنبد گردون برهاند
آنکس که بداند ونداند که بداند
بیدارش نمائیدکه بس خفته نماند
آنکس که نداند وبداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آنکس که نداند ونداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند

 سعی کن برای اثبات خود در صدد نفی دیگران نباشی

 سعی کن عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه که بدان می نگری

بترس از سلطنت من همیشه.
2-نترس از فوت رزق هرگز.
3-انس مگیر با احدی جز با من.
4-ایمن از غضب من باش.
5-به حق خودم من تو را دوست دارم تو هم مرا دوست بدار.
6-تمام اشیاء را به جهت تو خلق نمودم و تو را برای خودم .از من مگریز.
7-تو را خلق کردم از نطفهءگندیده عاجز نبودمپس چگونه از رزقت عاجز هستم.
8-تو واجبات مرا بجا بیاور من رزق تو را می رسانم.
9-اگر تخلف در ادای واجبات کنی من تخلف در رزقت نمی کنم.
10-تو رزق فردا را نخواه چنان که من عمل فردا را از تو نمی خواهم.
11-همه کس تو را برای خودش می خواهد و من تو را برای خودت پس از من مگریز.
12-اگر راضی شدی به قسمت من آسوده وراحتی واگر راضی نشدی متصل به دنیا وسرگردانی

نخودی گفت لوبیایی را                                 کز چه من گردم این چنین تو دراز
گفت ما؛هر دو را بباید پخت                           چاره ای نیست با زمانه بساز
پروین اعتصامی

مراقب افکارت باش که آنها به گفتار تبدیل می‏شوند
مراقب گفتارت باش که آنها به کردار تبدیل می‏شوند
مراقب کردارت باش که آنها به عادت تبدیل می‏شوند
مراقب عادتت باش که آنها به شخصیت تبدیل می‏شوند
مراقب شخصیتت باش که آنها به سرنوشت تبدیل می‏شوند

بگذارید و بگذرید
        ببینید و دل مبندید
                  چشم بیندازید و دل مبازید   که دیر یا زود
                             باید گذاشت و گذشت.

اگر پنج دقیقه وقت برای نوشتن دارید آن را صرف تراشیدن مداد خود نکنید.

مرگ از زندگی پرسید:آن چیست که باعث می شود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم؟ زندگی لبخندی زدو گفت :دروغ های که در من نهفته هست و حقیقتی که تو در وجودت داری.

انگونه رفتار کن که بتوانی به دیگران بگویی مانند من رفتارکنید

علم ابزار می سازد و ایمان مقصد .
علم توانستن است و ایمان خوب خواستن .
علم زیبایی اندیشه است و ایمان زیبایی احساس .
علم طبیعت ساز است و ایمان انسان ساز .
علم می نمایاند که چه هست و ایمان الهام می بخشد که چه باید کرد .
علم انقلاب برون است و ایمان انقلاب درون .
علم روشنایی و توانایی می بخشد و ایمان عشق و امید و گرمی .
علم جهان را سازگار می کند و ایمان انسان را با خودش .
علم نیروی منفصل می دهد و ایمان نیروی متصل .
علم امنیت برونی می دهد و ایمان امنیت درونی .
علم زیبایی عقل است و ایمان زیبایی روح .
علم در مقابل هجوم بیماری ها ، سیل ها ، زمزمه ها و طوفان ها ایمنی می دهد و ایمان در مقابل اضطراب ها ، تنهایی ها ، احساس بی پناهی ها ، پوچ انگاری ها .
علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش می دهد و ایمان به شکل عمودی بالا می برد .
علم جهان را جهان آدمی می کند و ایمان روان را روان آدمیت می سازد .

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود باسرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت. ناگهان ازبین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد.پاره آجر به اتومبیل او برخوردکرد . مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دیدکه اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت و اورا سرزنش کرد.پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند. پسرک گفت:"اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبورمی کند. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم. برای اینکه شما را متوقف کتم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم". مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذر خواهی کرد. برادرپسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و به راهش ادامه داد.
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوندبرای جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند !خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف میزند. اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم،
او مجبورمی شود پاره آجربه سمت ما پرتاب کند. این انتخاب خودمان است که گوش کنیم یا نه !

باید درک کرد و دوست داشت نه اینکه دوست داشت ودرک کرد     ابوعلی سینا

لحظه ها را گذراندیم تا به خوشبختی برسیم .. غافل از اینکه .. خوشبختی همان لحظه هایی بود که می گذراندیم .. !!!

کسی ثروتمند است که نیازه کمتری داشته باشد  نه دارای بیشتر

کاش می شد اشک را تهدید کرد       
مدت لبخند را تمدید کرد
کاش می شد در میان لحظه ها
لحظه دِیدار را نزدیک کرد

پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت. پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هر بار که عصبانی می شوی باید یک میخ به دیوار بکوبی.
روز اول پسر بچه 37 میخ به دیوار کوبید. طی چند هفته، همانطور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند، تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر می شد. او فهمید که کنترل عصبانیتش آسان تر از کوبیدن میخها بر دیوار است...
بالاخره روزی رسید که پسر بچه دیگر عصبانی نمی شد. او این مسئله را به پدرش گفت و پدر نیز پیشنهاد داد هر بار که می تواند عصبانیتش را کنترل کند، یکی از میخها را از دیوار درآورد.
روزها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگوید که تمام میخها را از دیوار بیرون آورده است. پدر دست پسر بچه را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت: «پسرم! تو کار خوبی انجام دادی و توانستی بر خشم پیروز شوی. اما به سوراخهای دیوار نگاه کن. دیوار دیگر مثل گذشته اش نمی شود. وقتی تو در هنگام عصبانیت حرفهایی می زنی، آن حرفها هم چنین آثاری به جای می گذارد. تو می توانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری. اما هزاران بار عذرخواهی هم فایده ندارد؛ آ‬ن زخم سر جایش است. زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناک است.»

جغدی روی کنگره‌های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا می‌کرد. رفتن و رد پای آن را. و آدم‌هایی را می‌دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می‌بندند. جغد اما می‌دانست که سنگ‌ها ترک می‌خورند، ستون‌ها فرو می‌ریزند، درها می‌شکنند و دیوارها خراب می‌شوند. او بارها و بارها تاج‌های شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابه‌لای خاکروبه‌های قصر دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری‌اش می‌خواند؛ و فکر می‌کرد شاید پرده‌های ضخیم دل آدم‌ها، با این آواز کمی بلرزد.
روزی کبوتری از آن حوالی رد می‌شد، آواز جغد را که شنید، گفت: بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی. آدم‌ها آوازت را دوست ندارند. غمگینشان می‌کنی. دوستت ندارند. می‌گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد، چیزی نداری.
قلب جغد پیرشکست و دیگر آواز نخواند.
سکوت او آسمان را افسرده کرد. آن وقت خدا به جغد گفت: آواز‌‌خوان کنگره‌های خاکی من! پس چرا دیگر آواز نمی‌خوانی؟ دل آسمانم گرفته است.
جغد گفت: خدایا! آدم‌هایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند. خدا گفت: آوازهای تو بوی دل کندن می‌دهد و آدم‌ها عاشق دل بستن‌اند. دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشه‌ای! و آن که می‌بیند و می‌اندیشد، به هیچ چیز دل نمی‌بندد؛ دل نبستن سخت‌ترین و قشنگ‌ترین کار دنیاست. اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ.
جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره‌های دنیا می‌خواند. و آن کس که می‌فهمد، می‌داند آواز او پیغام خداست که می‌گوید: آن چه نپاید، دلبستگی را نشاید

سؤالات اساسی برای شناخت همسر در جلسات خواستگاری

به نام حضرت دوست، که هرچه هست از اوست

 آغاز این مطلب را هم با حدیثی را از امام علی(علیه السلام) آغاز می کنم که بسیار آموزنده و راهگشاست، امام علی (علیه السلام) می فرمایند:

 

اَلمَرءُ مَخبُوٌ تَحتَ لِسانِه

شخصیت هر انسانی در زیر زبانش نهفته است

موضوع این دفعه بررسی سوالاتی است که معمولاً در جلسات خواستگاری بین دختر و پسر رد و بدل میشود و می توان گفت که اولین نوع شناخت و اولین مرحله برخورد میان آن دو را تشکیل می دهد و این بسیار مهم است که دو نفر که قرار است احتمالاً با یکدیگر زندگی کنند، از خصوصیات و ابعاد مختلف فردی، اجتماعی، شرایط فرهنگی، اقتصادی و... یکدیگر مطلع شوند، به همین دلیل یک سری سؤالاتی آماده شده که در این زمینه بسیار مفید می باشد.

 

لازم است قبل از هر چیز به چند نکته اشاره کنم:

 1 - در انتخاب پرسشها سعی بر این بوده که سؤالات هماهنگ با معیارها و حدود شرعی اسلام عزیز انتخاب و گلچین شوند.

 2- سؤالات عموماًبه صورت نظری، عمومی و مستقیم طرح شده و شما می توانید با توجه به شرایط و موقعیت فرهنگی و محیطی فرد مورد نظر، آنها را به صورت کاربردی، ملموس و غیر مستقیم مطرح نمایید.

 3- سؤالات طرح شده بسیار کلی و جامع است و قابلیت گسترش و تبدیل آن به سؤالات جزئی تر، تشریحی و تستی برای شما وجود دارد.

 4 - باید توجه داشته باشید که مهمترین شرط برای مفید بودن این پرسش و پاسخها، داشتن صداقت کامل برای هر دو طرف است.

 5- سؤالات طوری مطرح شده که هم آقایان و هم خانمها بتوانند از آنها استفاده کنند ولی برخی از سؤالات نیز اختصاصی آقایان یا خانمها می باشد.

 6 - از آنجا که هر کس مطابق با ذهنیت و تصورات به سؤالات جواب می دهد و چه بسا ممکن است برداشت دیگران از یک مفهوم، با برداشت شما مغایرت داشته باشد و عدم توجه به این نکته، در آینده مشکلاتی را برای شما ایجاد نماید، بهتر است در چنین مواردی قبل از طرح سوال مورد نظر، ابتدا از طرف مقابلتان، در مورد اینگونه مفاهیم توضیح خواسته و سپس سؤال اصلی را مطرح کنید. به عنوان مثال قبل از اینکه سؤال کنید:

 " نظر شما در مورد قناعت در زندگی چیست؟"

بپرسید:

" به نظر شما قناعت یعنی چه؟"

سؤالاتی که لازم است قبل از طرح سؤال اصلی در مورد واژه کلیدی آن توضیح یا معنی دقیقی بخواهید با رنگ آبی مشخص و واژه کلیدی با رنگ قرمز مشخص گردیده.

 7- توصیه می کنم پرسش و پاسخ، حتی المقدور به صورت حضوری انجام پذیرد، زیرا اولاً میزان شناخت شما را وسیعتر نموده و ثانیاً احتمال دخالت احساسات را به حداقل می رساند. همچنین برای اینکه شناخت شما از طرف مقابلتان دقیق و شفاف باشد، سعی نمایید پرسشها و پاسخها را کاملاً به صورت رسمی و خالی از هرگونه عبارات عاطفی مطرح نمایید.

 8 - دقت داشته باشید که اصل جوابها و کیفیت آنها، نشان دهنده نوع شخصیت و دیدگاههای طرف مقابل شما و نیز نشان دهنده میزان رشد فکری و عقلی اوست.

 9 - بعد از مطالعه سؤالات متوجه خواهید شد که پرسیدن برخی از این سؤالات در جلسه اول خواستگاری ضرورتی ندارد و در صورت نتیجه گیری اولیه، در جلسات بعدی مطرح شوند بهتر است، که تقسیم بندی آن بر عهده خود شما می باشد.

 10 - ممکن است شما احتیاج به پرسیدن برخی از این سؤالات نداشته باشید، به این دلیل که یا قبلاً از آنها اطلاع داشته اید و یا اینکه سؤال مورد نظر در مورد طرف مقابل شما صدق نمی کند.

 11 - سؤالاتی را که فکر می کنید مطرح کردن آنها ضروری میباشد و در این مجموعه سوالات گنجانده نشده را نیز به سؤالات خود بیفزایید.

 نکته بسیار مهم:

 پرسشنامه، تنها یکی از راههای شناخت همسر ، آن هم به صورت تقریبی و نسبی بوده و نمی تواند انسان را از تفکر، مشورت و تحقیق بی نیاز کند.

 

**************************

 

بخش اول:  سؤالات مربوط به آینده زندگی

 1- به نظر شما مهمترین عامل موفقیت در زندگی چیست؟

2- ملاک خوشبختی و موفقیت را در چه می بینید؟

3- افکار مذهبی همسرتان و خانواده او، چقدر برای شما اهمیت دارد؟

4- چه صفاتی را برای همسر آینده خود لازم می بینید؟

5- نظر شما در مورد مراسم عقد و عروسی چیست؟

6- نظر شما در مورد مهریه چیست؟

7- زندگی در شهری دیگر را چگونه می بینید؟

8- آیا آمادگی دارید کمبودهای اقتصادی همسرتان و خانواده او را نادیده بگیرید؟ تا چه حد؟

 

بخش دوم: سؤالات مربوط به خانواده همسر

 1- از نظر اجتماعی، خانواده شما چه ایده هایی دارند؟(مثلاً در مورد جامعه، مردم، مشکلات و...)

2- سطح فرهنگی و طرز تفکر خانواده خود را چگونه ارزیابی می کنید؟

3- خانواده شما چقدر مذهبی هستند؟

4- خانواده شما سنتی هستند یا متجدد و یا معمولی؟

5- خانواده شما شاد و پر جنب و جوش هستند یا ساکت و آرام؟

6- خانواده شما مرد سالار است یا زن سالار یا شایسته سالار؟

 

 بخش سوم: سؤالات مربوط به مسائل اقتصادی 

 1- انتظارات اقتصادی شما از همسرتان تا چه اندازه است؟

2- نظر شما در مورد کار کردن همسرتان در خارج از منزل چیست؟

3- چه کاری را برای اشتغال انتخاب خواهید کرد؟

4- تصور شما از صرفه جویی چیست؟

5- چقدر معتقد به صرفه جویی و قناعت در منزل هستید؟

6- شما مایلید همسر شما در خرید لوازم زندگی، چه مسائلی را رعایت نماید؟

 

 بخش چهارم: سوالات مربوط به مسائل فرهنگی 

 1- تحصیلات شما چقدر است؟

2- آیا قصد ادامه تحصیل دارید یا خیر؟ در چه رشته ای و از چه طریقی و در کجا؟

3- در طول سال چند کتاب غیر درسی مطالعه میکنید؟

4- مطالعات شما اغلب در چه زمینه هایی بوده است؟

5- بهترین کتابهایی که تاکنون خوانده اید را اگر ممکن است نام ببرید؟

6- معمولاً چه نشریاتی را مطالعه می کنید؟

7- اگر ممکن است چند نفر از شخصیتهای مورد نظر و احترامتان[ شخصیتهای فرهنگی، مذهبی، هنری، سیاسی و...] را نام ببرید و دلیل محترم بودن آنها نزد شما چیست؟

 

  بخش پنجم: سؤالات مربوط به مسائل روحی و عاطفی

1- از چه نوع افرادی احساس انزجار و ناراحتی می کنید؟ چرا؟

2- اجتماعی بودن در نظر شما یعنی چه؟

3- خودتان را تا چه اندازه ای اجتماعی می دانید؟

4- در اصلاح دیگران چگونه عمل می کنید و نوع واکنشهای شما در مقابل مشکلات چگونه است؟

5- چقدر خود را خونسرد می دانید؟

6- منطقی بودن را چه می دانید؟

7- چقدر در زندگی خود را منطقی میدانید؟

8- واقع گرا هستید یا احساساتی؟

9- بیشتر تأثیر گذارید یا تأثیر پذیر؟ به چه میزان؟

10- چه چیزهایی موجب ناراحتی و عصبانیت شما می شود؟

11- در مواقع عصبانیت چه می کنید؟

12- دروغ گفتن را در چه مواردی جایز می دانید؟

13- در چه مسائلی سختگیر هستید؟

14- آیا انتقاد پذیر هستید؟در مقابل انتقاد چه عکس العملی از خود نشان می دهید؟

15- چگونه از دیگران انتقاد می کنید؟

16- در اکثر اوقات شاد هستید یا افسرده؟

17- در زندگی چگونه تصمیم می گیرید؟ تا چه اندازه قدرت تصمیم گیری دارید؟

18- در مسائل اساسی زندگی شخصیتان، خودتان تصمیم می گیرید یا خانواده تان؟

 

 بخش ششم: سؤالات مربوط به مسائل مذهبی

 1- اعتقادتان به خدا چگونه است؟ آیا این اعتقاد توانسته شما را از گناه باز دارد؟

2- آشنایی شما با مسائل و دستورات مذهبی چقدر است؟

3- آیا مایل هستید همسر شما تمایلات مذهبی داشته باشد یا خیر؟

4- رعایت حجاب را تا چه اندازه ضروری می دانید؟ تا چه حد آن را رعایت می کنید؟دلیل آن چیست؟

5- چقدر با قرآن آشنا هستید؟

 

 بخش هفتم: سؤالات مربوط به روابط خانوادگی

 1- میزان دلبستگی شما به پدر و مادرتان تا چه حد است؟

2- پدر و مادر شما چگونه با شما برخورد می کنند؟

3- چقدر در فامیل و خانواده محبوبیت دارید؟ دلیل آن چیست؟

4- عکس العمل والدین شما در مقابل شکستهای شما در زندگی چگونه است؟

 

 بخش هشتم: اساسی ترین سؤالات خواستگاری

 1- چه توقعاتی از زندگی آینده خود دارید؟

2- چه توقعاتی از همسر آینده خود دارید؟

3- آرزوهای بزرگ شما چیست؟

4- مشکلات را چگونه و تا چه حد تحمل می کنید؟

 **************************

 برخی سؤالات نیز هست که بهتر است به صورت غیر مستقیم پرسیده شوند، مثلاً در مورد اطلاع از وجود بیماری خاص در طرف مقابل بگویید:

" من از نظر سلامتی روحی و جسمی مشکلی ندارم، شما چطور؟ "

 نکته مهم دیگر آنکه اگر نسبت به نوع خاصی از گرایشات سیاسی یا فکری و عقیدتی و یا حتی شخص خاصی حساسیت مثبت یا منفی دارید، حتماً آن را به صورت کامل بیان نموده و نظر طرف مقابل را در مورد آن بدون تعارف و ملاحضه بخواهید.

 در اینگونه جلسات بدون تعارف و یا رو دربایستی و با آرامش کامل و با  وقت کافی به گفتگو و تبادل نظر پرداخته و از عجله کردن به شدت بپرهیزید.بعد از پایان جلسه، در منزل خود به نتیجه گیری و پردازش آنچه میان شما و طرف مقابل مطرح شده پرداخته و نتیجه گیری کنید