مطالب جالب از اینترنت

مطالب جالبی که تو اینترنت دیدم دارم جمع می کنم. تقریبا هیچکدوم برای خودم نیست و اغلب جمع آوری از سایتهای دیگه است. چون برا من

مطالب جالب از اینترنت

مطالب جالبی که تو اینترنت دیدم دارم جمع می کنم. تقریبا هیچکدوم برای خودم نیست و اغلب جمع آوری از سایتهای دیگه است. چون برا من

قلم تو تم من است.

قلم تو تم من است.

                          قلم تو تم ماست.

                                                   به قلم سوگند،

به خون سیاهی که از حلقومش می چکد سوگند ،

به ضجه های دردی که از سینه اش می چکد سوگند ،

                     که تو تم مقدسم را نمی فروشم .

                                  به دست زورش تسلیم نمی کنم

                                                به کیسه زرش نمی بخشم

به سر انگشت تزویر نمی سپارمش .

دستم را قلم می کنم و قلمم را از دست نمی گذارم .

چشمهایم را کور می کنم ،

                    گوشهایم را کر می کنم ،

                                     پاهایم را می شکنم ،

                                                      انگشتانم را بندبند می برم ،

                                                                       سینه ام را می شکافم ،

                                                                                  فلبم را می کشم ،

                                   حتی زبانم را می برم و لبم را می دوزم،

                                                          اما

                                           قلمم را به بیگانه نمی دهم.

قلم تو تم من است .

                      امانت روح القدس من است .                                  

                      ودیعه مریم پاک من است .

                           در وفای او اسیر قیصر نمی شوم ،

                                        زر خرید یهود نمی شوم ،

بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلمم بر صلیبم کشند.

                                                                                    به چهار میخم کوبند،

تا او که استوانه حیاتم بوده است صلیب مرگم گردد،

                                                    شاهد رسالتم گردد،

                                                          گواه شهادتم باشد،

تا خدا ببیند که به نامجوئی بر قلمم بالا نرفتم.

تا خلق بداند که به کامجوئی بر سفره گوشت حرامم توتمم ننشسته ام .

 تا زور بداند،زر بداند و تزویر بداند که:

 امانت خدا را فرعونیان نمی توان از من گرفت.

                          ودیعه عشق را قارونیان نمی توان از من خرید.

                                          و یادگار رسالت را بلعمیان نمی توان از من ربود.

هر کسی را ،هر قبیله ای را توتمی ست .

توتم من ،توتم قبیله من قلم است.

قلم زبان خداست ،قلم امانت آدمست، قلم ودیعه عشق است .

هر کسی را توتمی است .

و قلم توتم ماست.

دکتر علی شریعتی

فقر

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند. آنها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند.
در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: «نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟»
پسر پاسخ داد: «عالی بود پدر!»
پدر پرسید: «آیا به زندگی آنها توجه کردی؟»
پسر پاسخ داد: «فکر می کنم!»
پدر پرسید: «چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟»
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: «فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاطمان فانوسهای تزئینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست!»
در پایان حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر اضافه کرد: «متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعا چقدر فقیر هستیم!»

معما

اگه خیلی ادعای نبوغ و هوش داری یه نگاهی به این سوالا بنداز شاید تو ادعات تجدید نظر کردی:
 
۱- فرض کن تو یه مسابقه دوی سرعت شرکت کردی . تو از نفر دوم سبقت می گیری . حالا نفر چندم هستی ؟(زود بگو)
جواب:
اگه پاسخ دادی نفر اول هستی ، کاملا در اشتباهی ! اگه تو از نفر دوم سبقت بگیری جای اونو گرفتی و نفر دوم خواهی بود.
 
۲- سعی کن تو سوال دوم گند نزنی! برای پاسخ به سوال دوم ، باید زمان کمتری نسبت به سوال اول فکر کنی . اگه تو همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیری ،‌نفر چندم می شی ؟(بدو بگو)
جواب:
اگه جوابت اینه که تو یکی مونده به آخری ، بازم در اشتباهی ! بگو ببینم تو چطور می تونی از نفر آخر سبقت بگیری ؟این نوفهمه!؟!؟ (اگه از نفر آخر عقب باشی ،‌خب پس نفر آخر خودتی و ... از خودت که نمی خوای سبقت بگیری ؟‌می خوای؟؟؟؟؟)
شما در این مورد کار خیلی خوبی نمی کنی، نه؟!
 
۳- ریاضیات فریبنده!!! این سوال رو فقط ذهنی حل کن و از قلم و کاغذ و ماشین حساب استفاده نکن:
عدد ۱۰۰۰ رو فرض کن . ۴۰ تا بهش اضافه کن . حاصل رو با یه ۱۰۰۰ دیگه جمع کن. عدد ۳۰ رو به جوابت اضافه کن. با یه ۱۰۰۰ دیگه جمعش کن. خب حالا نوبت ۲۰ شده که به بقیه اضافه ش کنی. ۱۰۰۰ تای دیگه جمع کن و نهایتا ۱۰ رو به این حاصل جمع اضافه کن . سریع بگو حاصل چنده؟
جواب:
به عدد ۵۰۰۰ رسیدی؟ جواب درست ۴۱۰۰ بود.
باورت نمی شه ؟ پس ماشین حساب و واسه چی ساختن . امتحان کن.
نه !‌مثل اینکه امروز روز تو نیست. نا امید نشو . شاید بتونی جواب سوال آخر رو بدی . تمام سعیت رو بکن. آبروت در خطره.
 
۴- بابای ماری پنج تا دختر داره:
۱- NANA
۲- NENE
۳- NINI
۴- NONO
اسم پنجمی چیه؟
جواب:
NUNU؟
نه !‌معلومه که نه! اسم دختر پنجم ماریه. یه بار دیگه سوال رو بخون!
بابا ایول . ما رو باش رو دیوار کی یادگاری داریم می نویسیم. آبرومونو بردی بابا!
خب چی شد ؟ هنوز سر ادعات هستی ؟ یا روت کم شده و دیگه اولدورم بولدورم نمی کنی؟

قلم توتم من است

قلم توتم من است.
قلم توتم ماست.
به قلم سوگند
به خون سیاهی که از حلقومش میچکد سوگند
به رشحه خونی که از زبانش می چکد سوگند
به ضجه های دردی که از سینه اش بر می آید سوگند
که توتم مقدسم را نمی فروشم!
به دست زورش تسلیم نمی کنم!
به کیسه زرش نمی بخشم!
به سرانگشت تزویرش نمی سپارم
ددستم را قلم می کنم وقلمم راازدست نمی گذارم.
چشمهایم را کور می کنم.گوشهایم را کر می کنم.
پاهایم را می شکنم.انگشتانم را بندبند می برم
سینه ام را می شکافم. قلبم را می کشم
حتی زبانم را می برم ولبم را می دوزم
اما
قلمم را به بیگانه نمی دهم!!!
(دکتر علی شریعتی)

در آغاز هیچ نبود ، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

اسرار آفرینش

در آغاز هیچ نبود ، کلمه بود و آن کلمه خدا بود و کلمه بی زبانی که بخواندش، و بداندش ، چگونه میتواند بود؟

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود و با نبودن ، چگونه میتوان بودن؟.

و خدابود و ،با او ، عدم ، و عدم گوش نداشت ، حرفهایی هست برای گفتن ، که اگر گوشی نبود ، نمی گوئیم . و حرفهایی هست برای نگفتن . حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمیاورند.

حرفهای شگفت ، زیبا و اهورائی همین هایند و سرمایه ماورائی هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد ، حرفهای بیتاب و طاقت فرسا که همچون زبانه های بیقرار آتشند و کلماتش هریک ، انفجاری را به بند کشیده اند . کلماتی که پاره های بودن آدمی اند....اینان هماره در جستجوی مخاطب خویشند، اگر یافتند، یافته می شوند............و در صمیم وجدان او ، آرام میگیرند. واگر مخاطب خویش را نیافتند ، نیستند . و اگر او را گم کردند ، روح را از درون به آتش میکشند و ،دمادم ، حریق های دهشتناک عذاب بر میافروزند . و خدا ، برای نگفتن حرفهای بسیار داشت،که در بیکرانگی دلش موج میزد و بیقرارش میکرد. و عدم چگونه میتوانست مخاطب او باشد؟ هر کسی گمشده ای دارد، و خدا گمشده ا ی داشت. هرکسی دوتا است ، و خدا یکی بود. هرکسی ، به اندازه ای که احساسش می کنند هست . هرکسی را نه بدانگونه که هست ، احساس میکنند ، بدانگونه که احساسش میکنند هست . انسان یک لفظ است ، که بر زبان آشنا میگذرد ، وبودن خویش را از زبان دوست ، می شنود. هرکسی کلمه ای است : که از عقیم ماندن می هراسد ، ودر خفقان جنین ، خون میخورد، و کلمه مسیح است ،

آنگاه که روح القدس - فرشته عشق - خود را بر مریم بیکسی ، بکارت حسن ، میزند وبا یاد آشنا ، فراموشخانه عدمش را فتح میکند و خالی معصوم رحمش را - که عدمی است خواهنده ، منتظر، محتاج- از حضور خویش، لبریز می سازد و انگاه مسیح را که آنجا ، چشم به راه شدن خویش بیقراری میکند، می بیند ، میشناسد ، حس میکند و این چنین ، مسیح زاده میشود ، کلمه هست میشود، در فهمیده شدن، میشود.و در آگاهی دیگری ، به خود آگاهی میرسد، که کلمه ، در جهانی که فهمش نمیکند، عدمی است که وجود خویش را حس میکند و یا وجودی که عدم خویش را.

و در آغاز هیچ نبود ، کلمه بود، و آن کلمه، خدا بود. عظمت همواره در جستجوی چشمی است که اور ا ببیند و خوبی همواره در انتظار خردی است که او را بشناسد . و زیبایی همواره تشنه دلی که به او عشق ورزد و جبروت نیازمند اراده ای که در برا برش ، به دلخواه ، رام گردد وغرور در آرزوی عصیان مغروری که بشکندش و سیرابش کند و خدا عظیم بود وخوب و زیبا و پر جبروت و مغرور، اما کسی نداشت . خدا آفریدگار بود و چگونه میتوانیست نیافریند؟ و خدا مهربان بود و چگونه میتوانست مهر نورزد؟ ((بودن )) ،((میخواهد))

و از عدم نمیتوان ساخت . و حیات ((انتظار میکشد))، و از عدم کسی نمیرسد.داشتن نیازمند طلب است. و پنهانی بیتاب کشف، و تنهایی بیقرار انس و خدا از بودن بیشتر بود واز حیات زنده تر واز غیب پنهان تر و از تنهائی تنهاتر و برای طلب ، بسیار داشت ، و عدم نیازمند نیست نه نیازمند خدا ، نه نیازمند مهر، نه میشناسد ، نه میخواهد و نه درد میکشد و نه انس می بندد. و نه هیچگاه بیتاب میشود .که عدم نبودن مطلق است اما خدا بودن مطلق بود. وعدم فقر مطلق بود و هیچ نمیخواست . و خدا غنای مطلق بود وهرکسی ، به اندازه داشتن هایش میخواهد. و خدا گنجی مجهول بود که در ویرانه بی انتهای غیب مخفی شده بود. و خدا زنده جاوید بود که در کویر بی پایان عدم تنها نفس میکشید . دوست داشت چشمی ببیندش ، دوست داشت دلی بشناسدش و در خانه ای گرم از عشق ، روشن از آشنایی ، استوار از ایمان و پاک از خلوص خانه گیرد. و خدا آفریدگار بود ودوست داشت بیافریند...

انسان را آفرید واین نخستین بهار خلقت بود . 

«ترجمه دکتر شریعتی»

 

دعا

خداوندا!

به علماى ما مسئولیت، و به عوام ما علم،

به مومنان ما روشنایى، و به روشنفکران ما ایمان،

و به متعصبین ما فهم، و به فهمیدگان ما تعصب،

به زنان ما شعورو به مردان ما شرف،

و به پیران ما آگاهى و به جوانان ما اصالت،

 به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما.... نیز عقیده،

 به خفتگان ما بیدارى و به بیداران ما اراده،

به مبلغان ما حقیقت و به دینداران ما دین،

به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان مادرد،

 و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف ،

به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو و به محافظه کاران ما گستاخى،

و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان،

و به مردگان ما حیات، و به کوران ما نگاه و به خاموشان ما فریاد،

 وبه مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما على،

و به فرقه هاى ما وحدت،

 و به حسودان شفاء به خودبینان ما انصاف،

 به فحاشان ما ادب،

 به مجاهدان ما صبر و به مردم خودآگاهى،

 و به همه ملت ما، همت تصمیم و استعداد فداکارى و شایستگى نجات و عزت

                                                         ببخشا!

 

پروردگارا !

به من صبری عطا فرما تا بتوانم هر آنچه که نمی توانم تغییر دهم ... بپذیرم

و به من شهامتی عطا فرما تا آنچه را که می توانم ...تغییر دهم

و به من دانشی عطا فرما تا

آن دو را از یکدیگر تشخیص دهم .

 

 

 

شهادت

در فرهنگ ما شهادت مرگی نیست که دشمنِ مابر مجاهد تحمیل کند.


شهادت   مرگِ دلخواهی است که مجاهد با همه ی آگاهی و همه ی منطق

وشعور و بیداری و بینایی خویش  خود انتخاب می کند,

اعتراضِ سرخی است بر حاکمیتِ سیاه,         

فریادِ خشمی است بر سرِ سکوتی که همه ی حلقوم ها را بریده است,

شهادتِ آن چیزی است که می خواهند در تاریخ غیب شود,

و نمونه ای از آنکه باید باشد ,

وگواهی است بر آنچه در این زمانِ خاموش و پنهانی می گذرد...

 

شهادت   تنها شکلِ جهاد و تنها دلیلِ وجود و تنها نشانه ی حضور و تنها سلاحِ

حمله ودفاع و تنها شیوه ی مقاومتِ «حقیقت» «راستی» و«عدالت»است در عصری

و نظامی که «باطل» «دروغ» و «ستم»آن را خلعِ سلاح کرده , همه ی سنگرهای آن

را در هم کوفته و همه ی مدافعان و وفادارانِ آن را قتلِ عام , متلاشی و نابود کرده

است وانسان بودن در پرتگاهِ انقراض و خطرِ مرگِ همیشگی قرار گرفته است...

 

شهادت   تضمین کننده یِ حیات و حرکت و زندگی و ایمان وعزت و آینده و تاریخِ

یک ملت است...

                                                     
شهادت   دعوتی است به همه یِ عصرها ,

                                           و به همه یِ نسلها که:  

                                                         اگر می توانی بمیران!  

                                                                    و اگر نمی توانی بمیر...