مطالب جالب از اینترنت

مطالب جالبی که تو اینترنت دیدم دارم جمع می کنم. تقریبا هیچکدوم برای خودم نیست و اغلب جمع آوری از سایتهای دیگه است. چون برا من

مطالب جالب از اینترنت

مطالب جالبی که تو اینترنت دیدم دارم جمع می کنم. تقریبا هیچکدوم برای خودم نیست و اغلب جمع آوری از سایتهای دیگه است. چون برا من

چگونه اعتماد به نفس داشته باشیم.

خوب چگونه میشود اعتماد به نفس پیدا کرد؟ پرداختن به این امر خود چندتا کتاب میخواد. ولیکن چند راه عملی میتوانم برای شما بگم. اگر شما هم راهی دارید بگید.

برای داشتن اعتماد بنفس یک شرط لازم است و آن نداشتن ترس است که خود این امر باید اعتماد به نفس داشته باشید. پس میتوان نتیجه گرفت که ایندو باهم رابطه مسقیم دارند. حال ما فرض میکنیم که شما تا حدودی نمیترسید چگونه اعتماد بنفس را زیاد کنیم.

درباره کاری که میخواهید انجام دهید تحقیق کنید.
ابتدا تمامی جوانب کار خود را بسنجید. یعنی آگاهی کامل از کار خود داشته باشید. وقتی شما میدانید که چکار میخواهید بکنید. ۵۰٪ کار پیش رفته است. شما از جوانب کار معطلع هستید. پس میدانید که این کار را میشود با تجهیزات و علم شما انجام داد یا خیر. گاهی اوقات شما دو به شک هستید. این موقع است که اعتماد بنفس نقش اساسی را بازی میکند. بخود میگویید بکنم یا نکنم؟

هیچگاه خود را دست کم نگیرید.
هیچگاه خود را کم فرض نکنید. شما میتوانید کارهایی را انجام دهید که هیچکس قادر به انجام دادن آن نیست. مثلا شما شاید بگویید من هیچگاه نمیتوانم یک وزنه ۱۰۰۰ تنی را بردارم. من میگوییم شما میتوانید. میگویید چطور من میگویم با علم نه با زور. بله شما راهی پیدا میکنید که آن وزنه را مثلا با یک جرثقیل بردارید. شما وزنه را برداشته اید. پس شما میتوانید. همیشه به خود بگویید من میتوانم و همیشه قبل از انجام بکار ابتدا فکر کنید. جوانب را بسنجید تا بعدا سرخورده نشوید.

شکست اعتماد بنفس را ضایع میکند.
هربار که شکست میخورید ضربه ای به اعتماد بنفس خود میزنید. قبل از انجام کار کلیه جوانب را بسنجید. اگر هم شکست خوردید نامید نشوید دوباره فکر کنید که چرا اینطور شد. حالا دوباره طرحتان را بریزید و دوباره با نیرویی صد برابر اقدام کنید. هچگاه بعد از شکست خود را ملامت نکنید. بجای آه و ناله کردن فکر کنید. چرا اینطور شد؟ چکنم که دیگر اینطور نشود؟ با انجام این کارها اولا اعتماد به نفستان بیشتر شده و قویتر میشوید و در ضمن قدرت تجزیه و تحلیل شما بالا میرود و دفعات بعد شکست کمتری را تحمل میکنید. عالمی میگوید بهایی که برای کسب علم و تجزیه مسائل پرداخت میشود یک هزارم هزینه ای است که در مقابل شکست پرداخت میکنید.

با افرادی که شما را کوچک میشمارند معاشرت نکنید.
افرادی هستند که وقتی میخواهید کاری را انجام دهید برای شما آیه نحس میخوانند اینگونه افراد قرص بی اعتمادی شما هستند. تا میتوانید با اینگونه افراد معاشرت نکنید. و از آنها کمک نخواهید. همیشه سعی کنید با افرادی معاشرت کنید که خود صاحب اعتماد بنفس زیادی هستند. چون اینگونه افراد اعتماد به انجام کار را دارند میگویند که شما هم میتوانید. همیشه قبل از انجام کار با دیگران مشورت کنید. (البته با افراد عالم نه جاهل در آن امر. مثل اینکه من میخواهم یک کامپیوتر بخرم و بروم با قصاب سرکوچه مشورت کنم و بگویید فلانی خیلی اعتماد بنفس داره ولی این فرد با داشتن اعتماد بنفس لایق مشورت با شما در این خصوص نیست.)

همیشه به دیگران کمک کنید.
کمک کردن چه از نظر ذهنی چه یدی روی اعتماد بنفس شما تاثیر بسزایی دارد. چون شما میبینید که میتوانید کاری را انجام دهید. فرد مقابل به شما اعتماد دارد و شما نیز به خود اعتماد بیشتر پیدا میکنید. پس توقف نکنید سعی کنید به دیگران کمک برسانید. (البته دوستی خاله خرسه نشه ها!

چگونه نترسیم....

 

سلام مقاله امروز درباره چگونه نترسیدن است. امیدوارم که خوشتون بیاد.

باید کسب آگاهی کنید.
مهمترین دلیل برای ترسیدن از یک موضوع نداشتن آگاهی کامل درباره آن موضوع است. برای مثال من از مار میترسم چون نمیدانم مار چیست. رفتارهایش چگونه است. در موقع خطر چه عکس العملی از خود نشان میدهد. اگر در موقع عکس العملش قرار گرفتیم حالا من چکار باید بکنم. این عوامل باعث میشود تا هر وقت من مار را دیدم به سرعت خودم را از محل دور کنم و وقتی خانمی را مینبینم که مار را با دستهایش گرفته میگوییم عجب دل و جراتی.

متکی شدن به یک وسیله سوم است.
حال شما کسب آگاهی کرده اید ولی اعتماد به نفس ندارید. باز هم از موضوع میترسید حالا چه باید کرد. اینجا شما میتوانید از یک شئ سوم کمک بگیرید. اگر معتقد به مذهب هستید یک دعا همراه داشته باشید و اگر نیستید یک شئ برای خود پیدا کنید که به آن اعتقاد داشته باشید. بهترین دعا برای محافظت شما در برابر اشرار (جن و پری) آیت الکرسی است. این دعا بسیار قدرتمند بوده و هیچ قدرتی آنرا نمیتواند مورد تعدی قرار دهد.

منحرف کردن ذهن خود از موضوع ترساننده است.
راه دیگر برای رفع ترس میتوانید در موقع ترسیدن حواس خود را نسبت به موضوع ترساننده منحرف کنید. مثل دعا خواندن که تاثیری ۲ برابر دارد چون هم حالت ۲ را دارد و هم این حالت را. یا آواز بخوانید یا شعر و یا هرچیز دیگری. در  بعضی موارد ترس آنقدر زیاد است که نمیتوانید این کار را انجام دهید در این موقع میتوانید از حرکتی اضافه نیز استفاده کنید مانند زدن دست روی پاها که هم صدا دارد و هم حواس شما را پرت میکند. در هر صورت هر روشی برای دور کردن حواس خود دارید از آن استفاده کنید. اگر روش خاصی دارید و فکر میکنید بدرد دیگران نیز میخورد آنرا در قسمت نظرها قرار دهید.

متکی شدن به قدرت لامتناهی خداوند است.
در موقع ترس میتوانید به عزمت قدرت خداوند فکر کنید و مطمئن باشید که در پرتوی  قدرت وی میتوانید با تمامی مشکلات بجنگید و پیروز شوید. این زمان قدرت درونی شما که خداوند در وجود شما نهاده شکوفا شده و در مقابل هر مشکلی قد علم میکند.

از تعریف یا شنیدن داستانهای ترسناک بپرهیزید.
اگر شما نسبت به داستانهای ترسناک حساس هستید هرگز آنها را گوش؛ نگاه و یا تعریف نکیند. زیرا این داستانها در اعماق وجود شما نشسته و کوچکترین حرکتی که شبیه به داستان باشد شما را آزار میدهد.

سعی کنید موضوع ترساننده را از خود دور کنید.
گاهی اوقات یک مجسمه یک آرم یک کلمه شما را آزار میدهد. شما میتوانید از اینگونه وسایل دوری نموده تا فرصتی برای مطالعه ترس خود نسبت به آن موضوع پیدا کنید. بعد از رفع ترس خود و کسب آگاهی نسبت به آن موضوع میتوانید شئ را دوباره برگردانید.

سعی نکنید آدم ترسویی جلوه نمایید. 
بعضی از افراد عادت دارند که خود را آدم ترسویی جلوه دهند تا خیلی از مشکلات را از دوششان بردارند. خواه ناخواه یک جلوه دادن در روحیاتشان تاثیر منفی میگذارد.

از تاریکی نترسید
سعی نکنید از تاریکی بترسید. برای رفع این مشکل شبها تنها بخوابید. (البته با یک چراغ خواب بسیار ضعیف). چراغ را حذف کنید. پنجره ها را بپوشانید. سعی کنید از اتاقهای تاریک قدم بزنید. (مانند زیرزمین) و کلا با تاریکی اخت بگیرید.

ادبیات آمریکای لاتین

اقوام آزتک ، (مایا) ، اینکاس و سایر مردمانی که پیش از فتح آمریکا (بدست اروپائی‌ها) در آن سامان می‌زیستند ادبیات شفاهی داشتند و نسل بعد از نسل به دوره‌های بعد‌تر منتقل شد. بدبختانه پس از اینکه فرهنگ‌های ملی و محلی مردم بومی آمریکا بوسیلة‌ فاتحان اروپایی از هم گسیخته و در هم شکسته شد فقط قسمت کوچکی از آثار و کارهای بجا مانده بوسیلة‌ اروپائیان مهاجم یا بومیانی که الفبای لاتین را فرا گرفته بودند نوشته شد. بعقیده مورخان نخستین، نظیر فرای برناردینود ساهاگون ، توربیو موتولینیا دیا گوبیوران و فرانسیسکو لوپز دگومارا، همه آنچه را که از فرهنگ بومیان سرخپوست در قرن شانزدهم نوشته شده ادبیات باستانی آزتک‌ها است شامل اشعار رزمی، درام، شعرهای حماسی و افسانه‌ای مذهبی می‌باشد همه این آثار ادبی بی‌نام است همچنین تعدادی از آوازها و سرودهای مذهبی منسوب به نزاهولکیوتل قرن پانزدهم پادشاه تنز کوکو می‌باشد. از اینکاها نمونه‌ها و شیوه‌هائی شامل اشعار رزمی و شعرهائی که در مراسم مذهبی و عبادت خوانده می‌شود و افسانه‌های قهرمانی مذهبی در دست است. سرودهای خدای آفریننده و درام (بوسیلة‌کلمنت روبرت مارکهام ترجمه بزبان انگلیسی شده است) مهمترین نمونه‌های ادبیات باستانی اینکاهاست که بجا مانده و اکنون موجود است. آنچه از فرهنگ مایاها برای ما بجا مانده شاهکاری است تحت عنوان پوپول وه که اثر فلسفی و رهنمون اصلی و ریشه فکری سرخپوستان مقیم کشور گواتمالا است و در واقع تاریخی از خلقت می‌باشد. بعنوان مثال و نمونه هنر دراماتیک، و ما به نام روییال آچی می‌شناسیم. با ورود اسپانیائی‌ها و پرتغالی‌ها، از بین رفتن ادبیات سرخپوستان امری قهری بود. بهمین جهت از قرن شانزدهم ادبیات آمریکای لاتین در کولونی‌های اسپانیائی و پرتغالی ظهور کرد و ملیت‌هائیکه از مردم اروپائی‌ در آنجا ساکن شده بودند در پدید آوردن این ادبیات سهم عمده‌ای داشتند

به مناسبت صدمین سالگرد ژان پل سارتر

سارتر در 21 ژوئن سال ۱۹۰۵ در پاریس متولد شد. به خاطر مرگ زودرس پدر، در خانه پدر بزرگ مادری خود آلبرت شوایتزر دانشمند و متفکر انسان دوست، بزرگ شد او دردانشگاه تحت تاثیر هایدگر و هوسرل فلسفه خوانده بود او همسر سیمون دوبوار، نویسنده و فمینیست مشهور فرانسوی نیز بود. او پسر خواهر پزشک نیکوکار و مشهور سویسی، آلبرت شوایتزر است. آلبرت شوایتزر را ماجراجوی، عشق به بشریت، نام نهادند، اما سارتر مشکوک و بدبین به انسان، جهان، دولت و زندگی شد. مورخین اجتمایی او را یکی از افراد مهم جنبش مقاومت ضدفاشیسم در طول سالهای اشغال فرانسه میدانند. سارتر میگفت؛ تنها معنی زندگی او دراین است که باکمک قلم به آفرینش آثاری بپردازد سارتر در ۱۹۳۸ با انتشار رمان تکان دهنده "تهوع" به شهرتی فراگیر دست یافت. در این اثر دلهره وجود و بیهودگی ذاتی هستی، با جسارتی بی سابقه ترسیم شده است. سارتر برای بیان نظریات فلسفی خود، از قالب های ادبی بهره می گرفت. با این روش تازه می توانست نظریات خود را روشن تر و با کششی بیشتر تشریح کند. در جنگ جهانی دوم با حمله ارتش رایش سوم به فرانسه، سارتر لباس سربازی پوشید، به جبهه اعزام شد و به اسارت در آمد. پس از فرار از اردوگاه اسیران، به جنبش مقاومت پیوست و در صفوف رزمندگان کمونیست به مبارزه با اشغالگران نازی پرداخت سارتر بعد از پایان جنگ، خود را وقف نوشتن کرد، و نشریه چپ گرای "دوران مدرن" را منتشر ساخت، که از بانفوذترین نشریات تاریخ مطبوعات فرانسه به شمار می رود گروهی او راپدر اگزیستنسیالیسم نیهیلیستی غرب میدانند. اگزیستنسیالیسم آته‌ایستی سارتر، ضدبورژوا ضدسرمایه‌دار، ضدمذهب و ضدارتجاع و اخلاق سنتی است. درنیهلیسم او نه ارزشی ثابت وجود دارد و نه حقیقتی ابدی. جهان ابزورد سارتر شامل؛ تهوع، تنهایی و سردرگمی و آواره‌گی بشر است. اوبرای پیشبرد انسانی اگزیستنسیالیسم، وارد مبارزات سیاسی و اجتمایی گردید. فلسفه اگزیستنسیالیسم اوشامل: ترس از زندگی، شک و تردید به زندگی، و بی معنی دانستن آن است. درجهان ابزورد او انسان در برابر جبر سرنوشت، ضعیف و ناتوان است. سارتر کوشش میکند در آثارش سئوالات و جنبه های منفی زندگی را عمده نماید. او تنهایی انسان مدرن را به علت آگاهی اوبه مسئولیت خود میداند. بنظر او ترس‌های فردی و اجتمایی انسان بدلیل؛ بحران عقاید مذهبی، فکری و روحی است. سارتر می‌نویسد، ترس بیماری نیست، بلکه احساسی است که به انسان غالب میشود. نکته مهم بدبینی فلسفه او درآنجاست که میگوید، زندگی انسان را ضرورت ها تعیین نمیکنند بلکه اتفاقات. درتمام امور زندگی، تهوع و تنفر گریبانگیر انسان هستند و به نقل از پاسکال توصیه میکند که بهتر است انسان به حرکت اجتمایی دست بزند و به پیش برود تا دچار افسردگی نشود و داغان گردد. ابزورد بودن جهان از آنجا آغاز میشود که انسان در چرخ و دنده سرنوشت ناتوان است. انسان موجودی است که در چاه ؛ پوچی، ترس سردرگمی و گمراهی پرت گردیده. به نظر او چون دسترسی به آگاهی کامل و بدون شک غیرممکن است، ارزش و یا حقیقتی هم نمیتواند وجود داشته باشد. انسان به جایی تبعید شده که غیر از خدا و طبیعت همسایه ای ندارد. به این دلیل او تنها و غمگین رنج میبرد. منتقدین درباره مشهورترین جمله سارتر مینویسند؛ انسان نمیخواهد که به آزادی محکوم باشد، بلکه میخواهد از آزادی خودلذت ببرد.سارتر میپرسد؛ چراانسان قرن بیستم با وجود آگاهی، روشنگری و پیشرفت علمی، بازهم زیر شبح ترس درد میکشد. او کوشید تا با کمک ادبیات و فلسفه به خواننده وعده اخلاق رهایی بخش بدهد. اگزیستنسیالیسم سارتر برپایه فلسفه: دکارت؛ هگل، یاسپر، هایدگر هوسرل و کیرکگارد است

زمانیکه کمیته جایزه نوبل تصممیم گرفت آنرا به کامو، نویسنده دیگر فرانسوی اهداکند، گروهی ازروشنفکران اعتراض کردند که چرا آنرا ابتدا به سارتر و یا بکت نمیدهند. و روزی که کمیته توزیع نوبل درسال 1964 سارتر را برنده نوبل ادبیات اعلان نمود، او آنرا رد کرد و تحویل نگرفت و گفت که نمیخواهد از اینطریق تبدیل به مؤسسه یا سازمانی نیمه رسمی شود. ازجمله دیگر کفرهای ادبی سارتر این بود که میگفت؛ ترس، احساس گناه و وجدان ناراحت بندگان، عطرهایی معطر برای دماغ خدایان قدرت طلب هستند. زمانی خدایان و شاهان و اربابان میتوانند برمردم حکمرانی کنند که آنها به حقوق و آزادی خود آشنا نباشند و اگر روزی روزگاری، آزادی بخشی ازشخصیت، روح و جان انسان شود، دیگر خدایان و سایر شارلاتان‌های تاریخ قادر به کاری نیستند در سال 1968، موقعیکه در حین جنبش دانشجویی، پلیس از ژنرال دوگل اجازه دستگیری سارتر را تقاضا نمود، دوگل گفت، یک ولتیر را دولت نمی تواند دستگیر کند، گرچه مسیو سارتر گاهی از ولتیر هم تندروتر است. بعد از مرگ سارتر مطبوعات کشورش او را معلم خانگی و خصوصی ملت نامیدند سارتر را میتوان در کنار برشت و برنارد شاو از مهمترین نمایشنامه نویسان قرن بیستم بحساب آورد. آثارش حاوی جذابیت ادبی و نظریات مهم فلسفی هستند. فلسفه و ادبیات سارتر بدون رابطه تنگاتنگ باهم قابل فهم نیستند، گرچه آثارش گاهی روانشناسانه و بدبینانه نیز میباشند. اومبلغ ادبیات مسئول و مبارز و اجتمایی است. سارتر را حتی درقرن فعلی نمیتوان نویسنده ای بی خطر نامید. اونویسنده وفیلسوف سماجت انتقادی ازجهان جامعه و زندگی است او در طول اعتراضات جنبش دانشجویی اروپا در سالهای بعداز 1968 مدتی به مائوئیستهای اروپایی نزدیک شد. سارتر خود را سنگری برای پناه جویی اخلاق و وجدان انقلابی و انسانی میدانست. او سعی نمود درطول فراز و فرود فعالیتهای روشنفکری اش وحدتی میان: مارکسیسم اگزیستنسیالیسم، مائوئیسم و نظرات دکارت برقرار کند. استالینیست های شوروی سابق او را روشنفکر خرده بورژوایی نامیدند که راهگشای چپ رویزیونیست در غرب شده. آنها دنباله روان نظرات سارتر را روشنفکران بریده چپ بی‌وطن نام گذاشتند. سارتر میگفت، استالینیسم، نظامی اداری است که روزی گورکن خود خواهد شد
درکتاب روسپی نجیب، سارتر راسیسم و نژادپرستی نوع آمریکایی را مطرح میکند. درکتاب شیطان و خدای رحیم، او رابطه انسان با خدایان خودخواه و گردن کلفت رانشان میدهد که وجود همدیگر را به سؤال میکشانند. کتاب اسیران، پیرامون گذشته و فاشیسم در آلمان است، جایی که سارتر خود مدتی اسیر بود.کتاب دستهای آلوده، انتقادی است از کمونیسم استالینیستی. دراین کتاب او میگوید که شرکت در مبارزه اجتمایی باعث کاهش ترسهای انسان میشوند. گروهی این کتاب را اثری ضدکمونیست میدانند. کتاب شهیدان بدون خاکسپاری، اثری است ضدفاشیسم و مشوق مبارزه اجتمایی و رهایی بخش. کتاب طنز نکراسف، پیرامون دشمنی غرض ورزانه ضدکمونیستی محافل ارتجایی درجامعه فرانسه است. ادبیات چیست؟ توانایی های ادبیات، و کتابی قطور درباره زندگی و آثار بودلر، ازدیگر تالیفات مهم سارتر هستند
نگامی که در ۱۵ آوریل ۱۹۸۰ درگذشت، بیش از پنجاه هزار نفر از هم میهنانش پیکر او را تا گورستان مون پارناس مشایعت کردند

سارتر یک ربع قرن بر زندگی ادبی و روشنفکری فرانسه و اروپا تأثیر گذاشت، اما نفوذ او در سالهای اخیر رنگ باخته است. "تعهد" او در زمانه ای که شک و تردید در تمام ارکان زندگی و اندیشه رسوخ کرده، رنگ و بوی خود را تا حد زیادی از دست داده است

 

سخنانی از بزرگان

 هیچکس قادر به پیشگوئی یا کنترل آینده نیست . اما هرچه بیشتر برای به وقوع پیوستن رویاهای آینده ات برنامه ریزی کنی ، نگرانی و اضطرابت در زمان حال کمتر خواهد شد. اسپنسر جانسون

زندگی دو نیمه است : نیمه اول در انتظار نیمه دوم ، نیمه دوم در حسرت نیمه اول ناشناس

معلم نفس خود و شاگرد وجدان خویش باش ابوعلی سینا

هیچ چیز در دنیا اتفاقی نیست دایر

حضور در زمان حال ، یعنی دور کردن حواس پرتی ها و توجه به آنچه در همین لحظه است جانسون

بهترینها و زیباترینها در جهان نه دیده می شود و نه حتی لمس میشود، آنها تنها باید در دل دیده و لمس کرد ناشناس

بودن یا نبودن مساله اینست شکسپیر

حقیقت را همانطور که هست بپذیر اوستان

خود را بشناس ، چرا که زندگی ارزشیابی نشده ، ارزش زیستن ندارد سقراط

نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت ، پاک کردن حافظه آن است هوبل

خاطره نفرت نیرومندتر از خاطره محبت است کوندرا

کسیکه را که دوستش داری آزادش بگذار ، اگر قسمت تو باشد بر می گردد ، وگرنه بدان که از اول مال تو نبوده است ناشناس

تا خود را از هر جهت کامل و شایسته ندیدی , قضاوت نکن پوشکین

شاید زندگی قصه ای است که کودکان از آن آگاهند که زندگی را با گریه آغاز می کنند ناشناس

دانای بی وجدان هیچگاه صاحب روحی پاک نخواهد بود رابله

اغلب آنهایی پیروز و موفق می شوند که کمتر تعریف و تمجید شنیده باشند امیل زولا

همیشه چنین بوده است که مهربه ژرفای خودپی نمیبردتاآنگاه که ساعت فراق فرامیرسد ناشناس

کاش در دنیا سه چیز وجود نداشت : غرور ، عشق ، دروغ اونوقت کسی از روی غرور برای عشق دروغ نمی گفت ناشناس

آیا بشر هنگامی زنده است که دیگران زنده اند ؟  گوته

آنکه به صبح می اندیشد ، همیشه می خندد کوندرا

اولین بار چه کسی از دماغ فیل افتاد؟

از دماغ فیل افتادن ضرب المثلی که از دیرباز میان مردم رد و بدل می شود، به کسی اطلاق می شود که به اصطلاح، خودش را بسیار می گیرد. یعنی به زبان صریح تر، کسی که از خودراضی باشد و تکبر و خودبینی اش دیگران را آزار دهد، مردم درباره اش می گویند «فلانی از دماغ فیل افتاده
مهدی پرتوی آملی، نویسنده و محقق کتاب جامع «ریشه های تاریخی امثال و حکم» معتقد است که ریشه این ضرب المثل به زمان حضرت نوح باز می گردد داستان از این قرار بود که حضرت نوح که از سوی خداوند مامور می شود تا از تمام موجودات کره زمین یک جفت در کشتی معروفش بگذارد تا سیل و طوفان نسل آنان را منقرض نکند،‌ یک روز دید که کشتی پر از فضولات حیوانات شده است. همراهان حضرت نوح گله به نزد پیامبر می برند و او هر چه می اندیشد برای تخلیه فضولات آن همه حیوان، فکری به ذهنش نمی رسد. پس دست به دعا می برد و از خداوند می خواهد که در این طوفان، آنان را از فضولات و بوی آن نجات دهد. خداوند هم به او دستور می دهد که دستی به پشت فیل بزند. حضرت نوح به محض این که دستور را می شنود، آن را عملی می کند. دستی به پشت حیوان عظیم الجثه یعنی فیل می زند و ناگهان از دماغ بزرگ فیل، یعنی خرطومش یک خوک می افتد زمین. خوک هم به محض این که پایش به زمین می رسد شروع می کند به خوردن فضولات و کثافات و کشتی ظرف چند ساعت، مثل روز اول، پاک و پاکیزه می شود
در همین هنگام می گویند، ابلیس که از پاکیزگی کشتی ناراحت شده بود، دست به پشت خوک می زند و ناگهان از دماغ خوک، موشی بیرون می جهد. موش شروع می کند به خرابکاری و آنقدر به کارش ادامه می دهد که نزدیک است کشتی سوراخ شود. خداوند که این را می بیند به نوح دستور می دهد تا دوباره دستی به پشت شیر بمالد. هنوز حضرت نوح دستش را از پشت شیر برنداشته بود که ناگهان از دماغ شیر درنده، گربه به زمین می افتد و به دنبال موش می افتد. پس طبق روایات اسلامی سه حیوان پس از طوفان نوح به جهان هستی گام گذاشتند و پیش از آن وجود نداشتند: خوک، گربه و موش
حال ببینیم ارتباط خوک که از دماغ فیل افتاده است چه ربطی دارد به آدم های متکبر و از خود راضی
مهدی پرتوی آملی در این باره آورده است: «از آنجا که فیل حیوان عظیم الجثه ای است و عظمت و هیبتش دل شیر را می لرزاند، لذا آنچه از دماغ فیل افتاده: «حتی اگر خوک مفلوک هم باشد» در مورد افراد خودخواه متکبر معجب مورد استفاده و ضرب المثل قرار گرفته است»
اما به نظر می رسد که چهره خود خوک هم در کاربرد این ضرب المثل درباره آدم های از خود راضی، بی ارتباط نیست. خوک همان طور که همگان می دانند دماغی سربالا دارد و چشم های ریزش هم طوری است که انگار همیشه از بالا، آن هم از بالای دماغ سربالایش به بقیه چیزها نگاه می کند. چنانچه اصطلاح دیگری هم در مورد آدم های از خود راضی به کار می رود: «طرف چنان دماغش را بالا می گیرد و راه می رود که انگار »
علی اکبر دهخدا در «امثال و حکم» خود، جلوی ضرب المثل «از دماغ فیل افتاده» فقط نوشته است «بسیار برتن و متکبر است.» احمد شاملو در «کتاب کوچه» یادی از این ضرب المثل نکرده است
اما جوانان امروز اصطلاحاتی به جای این ضرب المثل به کار می برند که در این سال ها ساخته شده است «طرف برای خودش پپسی باز می کند»، «طرف برای خودش کارت تبریک می فرستد»
در «فرهنگ لغات زبان مخفی» نوشته دکتر مهدی سمائی اشاره ای به اصطلاحات جوانان که متضمن این مضمون باشد، دیده نشد

نظریات مختلف در مورد امتحان

 

فقط سوپ کلم است که حال آدم را بیشتر از امتحان بهم میزند --- آلبرت انیشتین

امتحان مسخره ترین کار دنیاست ---- جرج برنارد شاو

امتحان بدون تقلب مثل کریسمس بدون درخت است ---- کی اس الیت

امتحان بخشی از زندگی است ،نه زندگی امتحانست --- پائولو کویئلو

امتحان در صورت عدم حذف پزشکی ، اولین گام در جهت شروع چاپلوسی پیش استاد برای نمره ی ده گرفتن است ---- کامی نیک صالحی

چی گفتید امتحان؟ اصلا معنی اس را نمی دانم ---- جرج اورول

امتحان فقط یه بازیه ... یه بازیه مسخره ---- از دیالوگهای فیلم نیش

هر کس را میخواهی از خودت متنفر کنی ،امتحانش کن ---- یک ضرب المثل برمه ای

توی مدرسه هر سوالی را که در امتحانهایم درست جواب میدادم ، بعدا می فهمیدم که کاملا غلط بوده این اتفاق بعدها در زندگیم هم ادامه یافت . هر وقت فکر کردم درست رفتار کرده ام ،دیدم یک جای کار اشتباه بود ----- ارنست همینگوی